۴-زاویه دید بدون راوی
هنگامی که داستان توسط نویسنده روایت شود زاویه دید داستان «بدون راوی» است، زیرا داستان از ذهن هیچ راوی نمیگذرد. قالب اینگونه داستانها بیشتر براساس گفتوگو بدون هیچ توضیح اضافهای (حتی به اندازهی یک جمله) میان آنهاست و یادداشتهای روزانه و نامهنگاری است.
۵-زاویه دید متغیر یا مختلط (چندگانه)
گاهی نویسنده داستان را از چند دیدگاه و زاویه نقل میکند و از این طریق وسعت دید خواننده را افزایش میدهد، مثلاً ممکن است داستان را با زاویه دید سوم شخص شروع کند. سپس با چرخش فضایی به اول شخص برگرداند و ادامه روایت داستان را به دست اول شخص بسپارد یا برعکس، حتی ممکن است از همهی انواع زاویه دیدهای شخص به فراخور روند داستان استفاده نماید بهطوری که در داستانهای مدرنیسم و پست مدرنیسم دیده میشود. داستانهایی را که به این شکل نوشته میشوند. نمیتوان محدود به یک زاویه دید کرد و به همین دلیل زاویه دید این داستانها «متغیر»، «چندگانه» یا «مختلط» مینامند.
۲-۲-۶٫ توصیف
توصیف را ارایهی چشمانداز ساکتی از جهان داستان، تعریف کردهاند. نویسنده با توصیف به خواننده میگوید که در جهان داستان چه چیزهایی است.
توصیف ارائه تصویر ساکن از دنیای بیرون، توصیف خوانده میشود. در توصیف با واقعه (رخداد) مواجه نیستم؛ درنتیجه بحث از فشردگی یا عدمفشردگی معنی ندارد. دنیای ساکن بیرون، یا تصویر ساکن دنیای بیرون، آن بخش از داستان است که کنش یا گفتاری در آن اتفاق نمیافتد. نکته: هر عنصری که نقش در پیشبرد و بسط فرایند داستان ندارد، باید حذف شود. در اینجا خودبهخود بحث عمل داستانی و محل فیزیکی پیش میآید. عمل داستانی، حرکت پیشرفت ماجرا در مسیر برآورده شدن اهداف است. این حرکت، بر دوش عناصر و اجرای داستان است. عناصر و اجزای داستان با اینکه در عمل داستانی شرکت دارند، اما ممکن است خود با حرکت و عملی ظاهری و فیزیکی همراه نباشند و یا بهعکس. توصیف عینی، بدون دخالت بینش و حالات و تأثیرات روحی نویسندهاست، اما توصیف اکسپرسیونیستی توصیفی است که شرایط روحی و ذهنی نویسنده در آن دخالت میکند. در توصیف عینی، موصوف بیواسطه به ذهن خواننده منتقل میشود و در توصیف اکسپرسیونیستی با واسطه ذهن نویسنده در ذهن خواننده جای میگیرد.
توصیف سرعت انتقال اطلاعات حرکتی را کم میکند و همین عمل باعث میشود حوصله خواننده سر برود. در واقع ما توسط کلمات یک تصویر را بیان میکنیم و خواننده بوسیله این کلمات تصویری را که ما خلق کردهایم می بیند.بنابراین باید گفت توصیف یکی از عناصر داستان نیست بلکه جوهره آن است.در واقع تصاویر ذهنی است که به خوانندگان اجازه میدهد داستانی را به طور کامل احساس کنند.
۲-۲-۶-۱٫ توصیف صحنه و صحنهپردازی
زمان و مکانی را که در آن عمل داستانی صورت میگیرد، صحنه میگویند. این «صحنه » ممکن است در هر داستان متفاوت باشد و عملکرد جداگانهای داشته باشد و هر نویسندهای صحنه را برای منظور خاصی به کار گرفته باشد. بعضی از نویسندگان در استفاده از صحنه، مقصود و منظور خاصی را دنبال میکنند و بعضی نه.
به هر حال، امروزه نویسندگان به صحنه و صحنه پردازی، بیشتر اهمیت میدهند و نسبت به آن توجه خاصی دارند؛ زیرا که جامعه شناسی معاصر، تاکید بسیاری بر محیط زیستی انسان دارد. بنابراین نویسندگان بزرگ امروزه به تأثیر محیط، بر شخصیتهای داستان توجه بسیار دارند؛ زیرا داستان حتما باید در جایی اتفاق بیفتد و در زمانی به وقوع بپیوندد. از این نظر، کاربرد درست صحنه بر اعتبار و قابل قبول بودن داستان میافزاید. هر نویسنده به خوبی میداند که برای باور داشت داستانش، مکان و زمان وقوع آن را باید طبیعی و واقعی تصویر کند تا حقیقت مانندی داستانش تحقق پذیرد. به همین دلیل است که حتی در داستانهای خیال و وهم (مافوق طبیعی، سورئالیستی و نمادگرایانه) و داستانهای صحنه داستان بر زمینه واقعی و قابل قبولی جریان دارد (صادقی، ۱۳۹۲: ۴۴۷- ۴۲۹).
پس صحنه باید:
الف)محملی برای حضور شخصیتها فراهم کند.
ب) حال و هوایی مناسب به داستان ببخشد.
ج) محیطی موثر بر رفتار و کردار شخصیت ها به وجود آورد.
صحنه میتواند متضمن معنایی عمیق و نمادین باشد، مثلاً صحنه رعد و برق و توفان پشت پنجره در یک داستان، میتواند نمادی باشد برای درون متلاطم شخصیت، علاوه بر این موارد، اشاره دقیق مصطفی مستور درباره خاصیت و کارکرد صحنه درخور اشاره است: تصویری که کلمات ارایه میدهند -هر قدر هم دقیق و با شرح جزییات توام باشد- میتواند به تعداد مخاطبان متکثر باشد. در واقع هر خواننده یا شنونده داستان، با تصور دیگری از صحنههای داستان متفاوت است. این ویژگی به ماهیت تصویرسازی و تداعیگری ذهن انسانها مربوط میشود. وقتی در داستانی گفته میشود: آشپزخانه، تعداد آشپزخانههایی که در ذهن مخاطبان تصویر میشود، به تعداد خود آنهاست، در حالی که وقتی در سینما آشپزخانهای نشان داده میشود، بیننده نمیتواند تصور دیگری از آشپزخانه در ذهن خود بسازد. این ویژگی با هر قدر توصیف و شرح، از داستان زدودنی نیست. این خصوصیت به هنر داستان، گونهای سیّالیّت در تصویرسازی میدهد و سبب میشود تا خوانندگان موقعیتهای داستان را چنان در ذهن تصویر کنند که ترکیبی باشد از آنچه در داستان گزارش شده و پیش زمینه فک
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید. |
ری خودشان. این نکته عامل مهمی است در قرابت فضای ذهنی خواننده و موقعیتهای داستانی. در واقع ادراک خواننده از صحنه داستان در تعاملی میان ذهن او و توصیف نویسنده شکل میگیرد (مستور، ۱۳۸۴: ۴۶-۴۷).
۲-۲-۶-۱-۱٫ وظایف صحنه
۱- محلی برای زندگی شخصیتها و وقایع داستان. داستان باید در زمان و مکان معینی اتفاق بیفتد. تا بتوان توجیهی برای رفتار شخصیتها پیدا کرد. مثال خوبی برای معین بودن زمان و مکان در داستان، مسخ کافکا است. کافکا در مسخ تمام اتاقها، زاویهها و سوراخ موشهای خانه را توصیف میکند(البته در طول داستان).
۲- ایجاد فضا و رنگ یا حال و هوای داستان: صحنه میتواند به داستان حال و هوای شاد، غمگین، پوچ، خفقان آور و … بدهد به طوریکه خواننده به محض ورود به داستان آن را حس کند. حال و هوای خفقانآور مثل داستان بوف کور، فانتزی در داستانهای فانتزی، عاشقانه مثل بربادرفته مارگارت میچل و …
۳- میتواند بر نیتجه داستان تأثیر بگذارد. مثل داستان گیله مرد که فضای عصبیکننده بر شخصیتها تأثیر میگذارد و باعث میشود یکیشان دیگری را بکشد. یا فضای پر از شکی که باعث شده راوی در بوف کور همسرش یا همان زن اثیری خودش را کور کند و بکشد.
۲-۲-۶-۱-۲٫ اجزای صحنه
۱- محل جغرافیایی داستان
۲- کار و حرفه شخصیت ها و راه و روش زندگیشان
۳- زمان، فصل و دوره داستان.
۴- محیط کلی و عمومی شخصیتها: پس زمینه محیطی که داستان در آن اتفاق میافتد. مثل محیط مذهبی، فرهنگی، مقتضیات فکری، خلقی، عاطفی. میتواند پس زمینه یک کشور، یک خانواده و یا یک قوم و عشیره باشد.
چند نکته دیگر :
۱- توصیف صحنه در داستان مدرن جزئی از عناصر داستان شده و نباید به گونهای باشد که با حذف آن در داستان هیچ اتفاقی نیفتد.
۲- از وسط صحنه شروع کند. یعنی خواننده را به وسط داستان پرت کنید تا با صحنه خو بگیرد.
۳- میتوانید از شوک هم استفاده کنید. اما تعداد شوکها باید کم باشد تا از تأثیرش در داستان کم نشود.
۴- معمولاً داستان کوتاه در یک صحنه اتفاق میافتد. و توصیه میشود از تعدد صحنه در داستان کوتاه استفاده نشود.
۵- توصیفات تکراری در داستان نداشته باشید. یک بار توصیف برای خواننده بس است. خواننده آن را در ذهنش نگه میدارد.
۲-۲-۶-۲٫ توصیف شخصیتها
شخصیت، تیپ، چهرهمان یا همان نمونه نوعی بحثی است که امروزه در داستان به آن زیاد پرداخته میشود.این بحث اولین با ر در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم مطرح شد.در همه جای دنیا افراد مثل هم هستندو در خیلی از خصوصیات مشترکند.
شخصیت از ۴ جنبه، شخصی، خانوادگی، اجتماعی و حرفهای تشکیل شده است.
جنبه شخصی: لحظات تنهایی یک شخصیت. این که شخصیت از چه سرگرمیها، نوستالژیها و مخفیکاریهایی در اتاق یا ذهنش برخوردار است.
جنبه خانوادگی: هر شخصیتی میتواند تنها یا خانواده دار باشد. اما حتی اگر تنها باشد، مطمئناً پدر و مادری داشته است. یا کسی که قبلاً خانوادهاش بوده یا قرار است خانوادهاش باشد. طرز رفتار شخصیت با خانواده جنبه دوم اوست.
جنبه اجتماعی: نوع برخورد با شخصیتهایی که در اجتماع میبیند.
جنبه حرفهای: نوع کار و میزان درآمد میتواند در شخصیت تأثیر مستقیم داشته باشد. حتی نوع برخورد با همکاران و هشت ساعت زندگیاش در محل کار میتواند در روند کلی داستان اثر گذار باشد.
در مرحله توصیف شخصیت برای خلق یک ساختار درماتیک درست فهمیدن نقطه ضعف شخصیتها به اندازه فهمیدن نقاط قوت و یا خصوصیات ظاهری، اخلاقی و اجتماعی آنها دارای اهمیت است. اینکه آنها دقیقاً در ابتدای قصه چه طور آدمهایی هستند و پس از اینکه توانستند از پس مشکلات طرح شده در روند قصه بر بیایند به چه آدمهای جدیدی تبدیل شدند؟
۲-۳٫ عناصر قصه
«معمولاً به آثاری که در آنها تأکید بر حوادث خارقالعاده، بیشتر از تحول و تکوین آدمها و شخصیتها است، قصه میگویند. در قصه محور ماجرا بر حوادث خلق الساعه میگردد. حوادث قصهها را به وجود میآورند و در واقع رکن اساسی و بنیادی آن را تشکیل می دهند، بی آنکه در گسترش و تحول قهرمانها و آدمهای قصه نقش داشته باشند. به عبارت دیگر، شخصیتها و قهرمانها، در قصه کمتر دگرگونی مییابند و بیشتر دستخوش حوادث و ماجراهای گوناگونند» (میرصادقی، ۱۳۹۰: ۴۴).