قصیدهای در دیوان او به چشم میخورد که الزام مراسم و مواقع حج شده است و مطلعش چنین است:
دارم آهنگ حجاز ای بت عشاق نواز | راست کن ساز و نوایی ز پی راه حجاز | |
(همان: ۱۵) |
از این مطلع و اشعار ابتدا گمان میرود که سلمان خیال حج داشته و لیکن شعری که صراحتاً دلالت به این قصد یا انجام مراسم حج توسط شاعر داشته باشد دیده نمیشود (وفایی، ۱۳۸۹: ۱۵).
«سلمان در زمان حیات، بلکه در اول جوانی، شهرت تمام یافته و محسود اقران و طرف توجه بزرگان شد. قبل از آنکه به سن ۲۸ سالگی برسد رکن الدین علاءالدوله سمنانی در حق او میگفت که: «چون انار سمنان و شعر سلمان ندیدهام». در حقیقت در همین سن بود که سلمان نه تنها اشعار ساده و قصاید غرّا میساخت، بلکه قصیده معروف و مصنوع خارج دیوان خود موسوم به «بدایع الاسحار» را به نظم درآورده است.
این قصیده و سایر قصاید و غزلیات فصیح و دلنشین، نام سلمان را در همان روزگار جوانی به اطراف برده و عارف و عامی را شایق دیدار او ساخت. هر قدر بیشتر از سن او میگذشت دایره شهرتش وسعت مییافت. چنانکه بیشتر شعرای معاصر یا به بغداد آمده و از وی دیدن کردند و یا به قطعه و غزلی یا مکاتبه و مشاعرهای به او ارادت عرض مینمودند.
شعرایی هم که نمیتوانستند یا نمیخواستند به بغداد بیایند، به وسیله شعر با سلمان در ارتباط بودند؛ از جمله «ابن یمین فریومدی». چنانکه در کتاب احوال ابن یمین اشاره شده است، عزم بغداد داشت و شاید هم سفری به آن طرف کرده باشد» (همان: ۳۹).
دیگر خواجه حافظ شیرازی است که چندین غزل سلمان را استقبال نموده و وی را چندجا ستوده است. با توجه به بلند نظری، صراحت اخلاقی و آزاد منشی حافظ ستایشهای او رنگ و بوی طمع، چاپلوسی و ریاکاری ندارد و میتواند ارزش واقعی شعری سلمان و میزان شهرت وی را در زمان خود، در میان شعرا، فضلا و بزرگان آن عصر به خوبی نشان دهد. گذشته از زیبایی، تعالی شعر، فصاحت و استواری کلام، وقت، عمق معانی و مضامین سلمان، دلیل دیگر شهرت وی در آن دوره، انتساب او به جلایریه بوده است.
سلمان خود در این باره گفته است:
شعر من نگرفت عالم جز به یمن دولت | کی چنین فتحی به سعی خاطرم تنها شود (سلمان، ۱۳۸۹: ۳۹) |