این مثنوی بیش از دوهزار و نهصد بیت دارد و موضوع آن داستانی است ساختگی در عشق «جمشید» پسر فغفور چین به «خورشید» دختر قیصر روم و حوادثی که برای جمشید در راه وصول به خورشید اتفاق افتاده و همچنین شرح قهرمانیها و پهلوانیای اوست تا بازگشت به چین و نشستن بر تخت سلطنت (صفا، ۱۳۶۶: ۳۶).
منظومهی جمشید و خورشید شرح تحمل مصائب جمشید در راه رسیدن به خورشید و جنگها و هجرانها و سرانجام وصال آن دو است.
پس از ستایش سلطان اویس، ابیاتی چند در مندرجات و طلب توفیق از خداوند است و به رسم معمول توحید حضرت حق است، خداوندی که:
دهد بر جویبار چشم احباب دو عالم ذره است و مهر خورشید |
ز عین عشق بیخ حسن را آب دلش انگشتری و عشق جمشید … (سلمان، ۱۳۸۹: ۲) |
آن چیزی که بیشتر در مثنوی جمشید و خورشید جلوه میکند، توصیفات اوست. در خلال داستان، از هر مکان یا شخص یا موضوع وصفی ساخته است. مانند، وصف جمشید، باغ، خورشید در خواب، باغ بهشت، مهراب بازرگان، صبح، راه روم، در حصار زندان، قصر پریان، کوه، جنگ جمشید با دیو، خورشید در باغ، چوگان باختن جمشید، میدان جنگ و …
در کل مثنوی یک نوع یکنواختی و تکرار ملالآور و اطناب از توصیف صحنههای بزم و مجلس آرایی و عیش و میگساری دیده میشود (ذوالفقاری، ۱۳۸۲: ۲۳۲-۲۳۱).
مثنوی «فراق نامه» مشتمل بر وقایع تاریخی و شامل یک هزار و هفتصد بیت است در بحر متقارب مثمن مقصور یا محذوف و ذکر محبت میان سلطان اویس و پسر خواجه مرجان. در این مثنوی لطافت بسیار به کار رفته است. هرچند بحر متقارب، شایسته یان موضوع نیست و بیشتر در داستانهای حماسی، قهرمانی و خشن به کار گرفته میشود ولی شاعر چنان به میل شاه سخن گفته و نشیب و فراز ایام وصال را شرح داده است که امروز هم برای خواننده خالی از لذت نیست. در پایان این مثنوی شاعر برای تسلی خاطر شاه، شمهای از فراق شمس و قمر (روز و شب)، گل و بلبل شیرین و فرهاد، لیلی و مجنون، وامق و عذرا را ذکر نموده و گرفتاری آنها را در چنگ هجران و مرگ، بیان کرده است. درجهی تأثیر این مثنوی دلپذیر در وجود سلطان به حدی بود که به هر بهانهای میخواست از دوست و معشوق خود ذکری بشنود و لذا امر کرده بود صورت او را کشیده و با آن نقش بیجان، روزگار میگذرانید.
لطافت این مثنوی در نظر فضلای قرون بعد نیز کم نشده و جامی در بهارستان دربارهی این مثنوی میگوید: «دیگر فراقنامه آن کتابی است بدیع و نظمی است لطیف» (وفایی، ۱۳۸۹: ۳۷).
موضوع این مثنوی مطابق با تاریخ است و با مراجعه به روضه الصفا یا حبیب السیر، اساس حکایت معلوم خواهد شد (یاسمی، ۱۳۸۹: ۱۲۰).
۳-۳٫ سبک و اندیشه
«شعر سلمان دارای سبک و مسلک ویژهای است به این معنی که او برزخ بین قدما و متوسطین واقع شده و کلامش خاتمهی دور قدما و آغاز عصر متوسطین میباشد.همه اساتید به مهارت و استادی سلمان در شعر و سخن اعتراف کردهاند. خواجه حافظ شیرازی که معاصر وی بوده، درباره سلمان میگوید:
سرآمد فضلای زمانه دانی کیست شهنشه فضلا، پادشاه ملک سخن |
ز روی صدق و یقین نی ز راه کذب و گمان جمال ملت و دین خواجه جهان سلمان (حافظ، ۱۳۷۹: ۱۴۵) |
سلمان کاخ سخنوری خود را بر شیوهی کمال الدین اسماعیل و ظهیرالدین فاریابی بنیان نهاد و اکثر قصاید را در جواب این دو نفر و به سبک و طرز آنها گفته است. مولاا جامی در بهارستان مینویسد: »اکثر مضامین سلمان از اساتید قدیم، خاصه کمال الدین اسماعیل مآخوذ است. لیکن او آنها را به درجهای ترقی داده که جای هیچ خدشه و اعتراضی نیست» (وفایی، ۱۳۸۹: ۲۹).
«غزلیات سلمان بهتر از هر شعر فارسی، شخص را به یاد اشعار حافظ میاندازد. علاوه بر استقبالهایی که از یکدیگر کردهاند، اساساً زبان غنی سلمان نزدیکترین زبان به گفتار خواجه است.
الفاظ و جملات و اصطلاحاتی که حافظ به درجه کمال رسانیده است در اشعار سلمان نیز دیده میشود و چنانکه گاهی شخص تصور میکند به مطالعه اشعار حافظ مشغول است:
در بیایان فنا ما همه سرگردانیم |
برای دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت pipaf.ir مراجعه نمایید. |