برگزیده

لیست کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی و عامیانه قسمت 227

آتشِ بسته(طلا)

جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور

خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان

تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت

چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند

تصدق شدن کسی را-بلاگردان کسی شدن-قربان صدقه ی کسی رفتن

چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان

دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم

زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه

بغداد آباد-شکم سیر

زیر سر گذاشتن-زیر سر داشتن

بی سکه-بی اعتبار

بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن

پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن

جز زدن-ناله و زاری کردن

چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده

از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، به‌کلی زیر چیزی زدن)

 

چراغ باران-چراغانی

پاتیل کسی در رفتن-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن

دُم گرفتن-پشت سر هم ایستادن

جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن

خطایی-نوعیز آجر

ریسه رفتن-احتیار از دست دادن و پیچیدن نفس در گلو بر اثر خنده یا تاثر

زمخت گفتن-دشنام دادن-سخنان درشت گفتن

خام عقلی-حماقت-دیوانگی

چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟

چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی

 
در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن

این تن را کفن کردی-این تن بمیرد

انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)

آه در بساط نداشتن-سخت بی‌چیز بودن-بیچاره و بینوا بودن

آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)

 

زیادی کردن-زاید بودن-غیر لازم بودن

چاخان پاخان-دروغ

چرکو-آدم کثیف

آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن

از جگر گذشتن(نامردی کردن)

رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن

پا شدن-از جا برخاستن

دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

حیوونی-نگا. حیوانکی

دم به ساعت-هر ساعت-هر لحظه

از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)

دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن

خون مردن-منجمد شدن خون در زیر پوست بر اثر ضربه

جاصابونی-ظرفی که صابون را در آن می گذارند

از پشت کوه آمدن-بی‌خبر از آداب و رسوم بودن-دهاتی بودن

آبِ سیاه-نیمه کوری

جوشی-تند مزاج-زود خشم-عصبانی

ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن

افسار کسی را شل کردن(به کسی آزادی کمی دادن)

از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن

برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن

آفتاب‌نشین(بیکاره و تنبل)
چانه لغ-نگا. چانه شل

دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست

آمدن(آغاز به کاری کردن)

باد گرفتن-مغرور شدن

اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)

وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان)

راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد

دارا-ثروتمند

دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی

چار دیواری-خانه

پس رفتن-عقب رفتن

رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن

خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس
جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند

پا شدن-از جا برخاستن

پایین آمدن از خر شیطان- از خر شیطان پایین آمدن

آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن

خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی

بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت

استخوان‌بندی(درست کردن انگاره و طرح)

چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن

بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع

ته ریش-ریش اندک

روده درازی-پرحرفی-وراجی

 

بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی

پیش پا افتاده-کم ارزش-حقیر-معلوم-آشکار

پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد

دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن

حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی

بنا بودن-قرار بودن

به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن

خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن

حال و احوال-وضعیت-کیفیت

حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن
خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان

الم‌شنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)

در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن

خِر-حنجره-گلو

چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند

پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن

خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی

آینه‌ی دست(تیغ و خنجر)

راست و ریس-موانع و معایب

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)

حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی

اخم و تخم-ترش‌رویی-کج‌خلقی

پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو

دخیل-پناه برده-توسل جسته به

از راه به‌در بردن-فریب دادن-اغوا کردن

به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن

خانه زاد-نوکر-خدمت گزار

برداشت کردن-فهمیدن-گرفتن پول از حساب-درو کردن محصول کشاورزی

دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت

جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد

دوم از آن-در ثانی-دوم آن که

تلَکه-پول یا چیزی که با فریب و چاپلوسی از کسی بگیرند

زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند

جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه

افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن

جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن

چین و خم-پیچ و تاب

رقصیدن به ساز کسی-تابع سلیقه و خواست کسی بودن-از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن

راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان

چاچولی-زبان بازی-حقه بازی

خط کش-وسیله ای برای زسم خط

پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن

دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش

خِفت-نوعی گره

حالی کردن-فهماندن

دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک

از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)

رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی

دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !

تریاکی ِ چیزی بودن-سخت به چیزی معتاد بودن

تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم

 

چو افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)

جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند

دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن

خفت افتادن-تنگ شدن-در تنگنا افتادن

دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار
در چاه افتادن-فریب خوردن
دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن

دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن

دنباله رو-پی رو-مقلد

از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)

پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن

خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد

خرابی بالا آوردن-کثافت کاری کردن-آلودن بستر یا لباس

بکُش بکُش-دعوا و مرافعه جمعی تا حد کشتن
حاجی من شریک-کسی که خود را داخل کاری می کند و مدعی شراکت می شود

دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود

اختلاط کردن-بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن

چپری آمدن-زود آمدن

بی رگ-بی غیرت-بی حس

از لجِ(از سر لجاجت، از روی خشم)

بی مناسبت-نابجا-نامربوط

بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن

خودخور-کسی که غم خود را در دل می ریزد و با کسی در میان نمی گذارد

خنسی-گرفتاری-تنگدستی

آدم نچسب(کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند)

بازجویی کردن-تحقیق و بررسی کردن
چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن
رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن

زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط

پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب

آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)

دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن

وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان)
پیزر به پالان کسی گذاشتن-با دروغ و چاپلوسی کسی را فریفتن-هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن
التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)

درق درق-صدای خوردن دو چیز سخت به هم

خیسیدن-خیس خوردن-خیس شدن

زبر و زرنگ-چابک و فرز

آش همان آش و کاسه همان کاسه(چیزی تغییر نکرده)

برداشتن کلاه کسی-کسی را گول زدن-فریب دادن

 

تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون

جر و بحث-مجادله ی شدید گفتاری

خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد

در هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو افتادن-اوقات تلخ شدن

خلا-مستراح

دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن

تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن

خسته و مرده-درمانده-وامانده-قدرت از دست داده

تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ

بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم

خراب شدن-از کار افتادن-منحرف

به هدر رفتن-تلف شدن-تباه شدن- از دست رفتن

چش شده ؟-او را چه شده است ؟

دختر خوانده-نادختری-دختری که به فرزندی پذیرفته شده است

رو آوردن-مراجعه کردن-دست به دامن شدن-پناه جستن

رومیزی-منسوب به میز

آب دندان خوردن-حسرت خوردن

حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن

آب بردار(دوپهلو، کنایه‌آمیز)

آمد داشتن(فرخنده و میمون بودن)

بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی

ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن

از دماغ فیل افتادن(بسیار متکبر و خودبین بودن)

خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی

چغل خوری-سخن چینی

ته نشست-رسوب

چهار چنگول ماندن-نگا. چهار چنگول شدن

چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد

درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت

خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن

تو دو کشیدن-کسی را وارد کاری کردن
بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا

چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب

خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار

دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور

ژست-طرز حرکت و رفتار شخص

پشت دستی زدن-برای تنبیه به پشت دست بچه زدن

چاچول-حقه باز-شارلاتان

خراب شدن-از کار افتادن-منحرف

اهل بیت-اهل خانه-خانواده

حق نشناس-نا سپاس

تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند
خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی

بلا ،-آدم حیله گر-زرنگ-آسیب-زیان آزار

دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند

خشک خشک توش کردن-در مقابل کسی شدت عمل به خرج دادن-کسی را سخت آزردن

خونسرد-آرام-بی خیال
چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن
پَخ-مسطح-بی ژرفا

چنار عباس علی-متلک بد

آیه‌ی یاس(آن که بدبینی را به کمال می‌رساند)

خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن

 

چسی در کردن-نگا. چسی آمدن

به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن

روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن

تک و تو-توان و قدرت-شتاب

چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد

بوسیدن و به تاقچه گذاشتن-ترک گفتن-کنار گذاشتن

آب بندی کردن(آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو)

از زبان افتادن(لال شدن)

چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن

راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن

ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن

داو-نوبت بازی

 

خیس شدن-تر شدن

 

پیشنهاد-طرح

خوش قلق-رام-خوش خوی

ریش سفید-مرد سالخورده و محترم

بد شیر-متقلب-بد جنس

چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن

اِحلیل خوردن-فریب خوردن

دست انداز-ناهمواری راه و جاده

رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن

آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر

ادب شدن-فهمیدن-با تنبیه عاقل شدن-تجربه آموختن-آدم شدن

جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن
تلکه بندی-چیزی سرهم بندی شده و آسیب پذیر

چشم بازار را درآوردن-چیز بسیار بد و نامرغوب خریدن

آدم عوضی(کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست، بدطینت)

اله و بله کردن-لاف زدن-چنین و چنان گفتن

زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده

به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن

باد گلو زدن-آروغ زدن

رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا

چاله چوله-جای پر از گودال-زمین ناهموار
خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن

ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)

دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر

آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند

چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟

حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن

از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)

زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن

آبی از کسی گرم نشدن(بهره‌ای از کسی نبردن)

دست به سر کردن کسی-کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن-کسی را رد کردن

توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز

پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده

ذکر گفتن-پی در پی دعا خواندن

دار و دسته-پیروان و اطرافیان

تَپوک-ضربه ی دست یا پا

دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود

در آمدن از زیر بته-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت

آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن

رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن

آلونک‌نشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند

زَوال-مست مست-لول

خجالتی-کم رو-پرحیا

دیگ به سر-لو لو
دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن
زیر چیزی زدن-حاشا کردن-انکار کردن

تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند

ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده

توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن

از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)

تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن

چشم شور-آن که چشم زخم زند

رسانه-وسیله ی ارتباطی

تیار کردن-آماده کردن

ته کیسه-آن چه که پس از دادن خرج ها در ته جیب و کیسه به جا می ماند

آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر

چوب آخر را زدن-پایان کاری را اعلام کردن-مانند در حراج

زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن

جاده کوبی-راه صاف کردن

از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بی‌حال شدن

پیش ِ پا-جلوی رو

تنه خوردن-وارد شدن فشار تنه ی کسی به تن کس دیگر

چرند گفتن-نگا. چرند بافتن

دله بازی-رفتار آدم دله

دیر چسب-دیر آشنا

چراغان شدن-جشن گرفتن

تکان خوردن-ناگهان ترسیدن-جاخوردن-از جا حرکت کردن

اسپند روی آتش بودن(سخت نگران و دلواپس بودن، آرام و قرار نداشتن)

پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو

پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن

تناسب داشتن (چیزی) به کسی

دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است

آدم بی‌خود(بی‌شخصیت و بی‌معنی)

باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن

چای دان-جای نگهداشتن چای خشک

 

زار-کوتاه شده ی زایر

اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن

اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)

 
آتش بی‌دود(آفتاب، غضب)

دخترینه-دختر-مونث

ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد

پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند

چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه

به سر دویدن- با سر رفتن

بیا بیا- برو برو

اگر بمیری هم(به‌هیچوجه، هرگز)

زیر تشکی-رشوه

زهره دان-کیسه ی صفرا
رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن

دندان پر کردن-ترمیم دندان آسیب دیده

خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند

 

رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح

چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است

جا افتادن-سر جای خود آمدن

رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن

پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی

چُغُلی-سخن چینی-غیبت-شکایت

تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است

 
جی جی-خار پشت-جوجه تیغی

آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)

چو انداختن-شایعه پراکندن

بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا

بی چک و چانه-بی گفت و شنود-بی کم و کاست

 

اصحاب منقل-اهل گفت‌وگو و سخن

درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن

پشت پا به بخت خود زدن- به بخت خود پشت پا زدن

حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن

دوخت و دوز-خیاطی

به حق پیوستن-مردن

دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود

بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره

حرامزادگی-بد ذاتی-مکر

ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی

آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت

چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن

اوا خواهر(مرد زن‌نما، مردی که علائق زنانه دارد)

پوست کندن-سخت تنبیه کردن

رویخی-فرنی-نوعی دسر که از نشاسته و شکر درست می کنند
پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان

پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو

آن چنانی(چنانکه خود می‌دانی، بسیار گران‌بها، بسیار عجیب)

از قدیم ندیم‌ها(از گذشته‌های دور)

خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی

چشم گود شدن-لاغر شدن

تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ

چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن

ژوکر-آدم همه فن حریف

 
دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن

اسرار مگو(حرف‌های ناگفتنی)

دیر کردن-تاخیر کردن

آفتاب‌نشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانه‌خراب کردن)

به هر حال-در هر حال-در هر صورت

راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن

دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن

خود را خوردن-رنج بردن

بر و بیا-رفت و آمد- دم و دستگاه

دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن

چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای

چس فیل-ذرت بو داده-نقل پیرزن

 
آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)

اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط

خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان

خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن

دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری

اله و بله کردن(لاف زدن، چنین و چنان گفتن)

دق کُش-آن که از غصه و اندوه بسیار بمیرد

چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت

به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد

ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن

برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها

دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی

 

دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن

روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن

پشت اندر پشت-نسل اندر نسل

آدم ثانی(حضرت نوح)

بدلی-تقلبی-جنس بد

بخت-شانس-اقبال-شوهر

خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی

خون کسی در نیامدن-بی نهایت خشمگین بودن

از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن

 

رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن

مطلب دیگر :
معرفی بهترین قالب شرکتی در سال ۱۴۰۱

پشت دست را داغ کردن-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

زحمت را کم کردن-رفع مزاحمت کردن

رشته فرنگی-ماکارونی
دبه در آوردن-جر زدن-از قول خود سر باز زدن-اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد
چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن

از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)

اجاق کسی کور بودن(نازا بودن، بی فرزند بودن)

خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران

توی آش کسی آب سرد ریختن-عیش کسی را کور کردن-بساط کسی را به هم زدن

چلاق شده-نوعی نفرین است

چارقد-روسری زنانه

چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی

دخیل-پناه برده-توسل جسته به

زر زدن-دری وری گفتن-گریه کردن

آب سیر(جانور خوش‌رفتار)

ته دار-پایه دار

از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم

دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش

ریش سفید-مرد سالخورده و محترم

خراشه-تراشه-خرده ی چوب

پنجه بوکس-سلاحی سردئ به صورت حلقه های به هم پیوسته و دارای برآمدگی های برجسته

در آمدن از زیر بته-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

ار زبان کسی-از قول کسی

دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن

دهان کسی چاییدن-آرزوی محال داشتن-از عهده ی چیزی بر نیامدن

دور برداشتن-گرم شدن-مبالغه کردن-کش دادن-عصبانی شدن

 

خرکار-پرکار

 

دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد

ادب شدن-فهمیدن-با تنبیه عاقل شدن-تجربه آموختن-آدم شدن

توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن

زیر چاقی-مهارت

 

بدک-نه چندان بد

تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن

زهره ترک کردن-سخت ترساندن-از وحشت به حال مرگ انداختن

آتش بی‌دود-آفتاب-غضب

تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن

از دولت سر-به لطف کسی-از برکت وجود کسی

پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن

چلک بازی-بازی الک دولک

بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار

دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت
درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن

آقبانو-نوعی پارچه‌ی نخی نازک

حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب

با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن

دست کردن-دست فرو بردن

ارزانی(بخشیدن، دادن)

زیر جلکی-پنهانی

جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن

ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه

خوش دست و پنجه-نگا. خوش دست

از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)

چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند

روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن

خوش ریخت-دارای هیکل برازنده

زبان ریزی کردن-زبان ریختن

خیابان گز کردن-ول گشتن

تف توی یخه ی خود انداختن-خود را بد نام کردن

 

حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی

بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان

بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن

بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن

چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن

جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن

دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی

حق آب و گل-امتیاز-اعتبار

از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن(کار را به نااهل سپردن)

جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند

زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن

جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن

خرابی بار آوردن-بی آبرویی بار آوردن-کاری کردن که نتیجه ی بد بدهد

ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت

تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن

پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات

حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن

تُف به دهن-حیرت زده

خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم

در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

پی بردن-دریافتن-آگاه شدن

از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه

آب خنک خوردن-به زندان افتادن

آبِ خشک(آب بسته)

آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن

الف کوفی(چیز کج، آلت تناسلی)

چله گرفتن-نگا. چله داری کردن

د ِ-حرفی برای بیان مداومت

از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)

از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن

 
بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن
رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن

جَری کردن-رو. دادن-گستاخ کردن

از عزا در آوردن(به دوره‌ی عزاداری پایان دادن)

ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات

از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)

پا واکردن-به راه افتادن بچه

اُتُل(شکم، اتوموبیل)

تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی

دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی

خلاص-خارج از دنده بودن موتور

خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور

چلاق شده-نوعی نفرین است

اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان

جِر گرفتن کسی را-اوقات کسی تلخ شدن

اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن

بچه افتادن-سقط شدن جنین

به تخته زدن-در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند

زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن

خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است
جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن

زدن بر سر کسی-به کسی ستم روا داشتن-کسی را تحقیر کردن

پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن

خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه

حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن

 

خود را به آب و آتش زدن-به هر وسیله ای متوسل شدن-هر خطری را استقبال کردن

 

آهوی مانده گرفتن(بی‌انصافی کردن، عاجزکشی کردن)

دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن

پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن

جاپیچ-جاکش-دلال محبت

دل آشوبه گرفتن-دچار حالت تهوع شدن

بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر

خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی

تا گلو زیر بار قرض بودن-قرض بسیار داشتن

زبر-خشن-غیر لطیف

پُکیدن-ترکیدن

پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن
پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن

دادستانی-دادخواهی-کار دادستان

دله کردن-کسی را به دلگی عادت دادن

چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن

ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن

چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن

چلچل-خال خالی-ابلق

دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن

ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود

جریحه دار کردن-زخمی کردن-رنجاندن-دل شکستن

زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن

زلف-موهای جلو سر و بناگوش

پاتی کردن-باد دادن خرمن

چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد

زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند

 

الف الف کردن-قاچ‌قاچ کردن

به گوزگوز افتادن-پیر شدن-از خستگی زیاد از پای در آمدن

به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن

آدم مقوایی(بی‌اراده، کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند)

به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن

پیل پیلی خوردن-در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن

پیاده بودن در کاری-در کاری ناشی و بی تجربه بودن

خودنویس-قلمی که جوهرش را با خود دارد

خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن

در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود

زدن به چاک-در رفتن-جیم شدن
برادر زاده-فرزند برادر
چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن
چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد

تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن

از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است

با کله-دانا-چیز فهم-خردمند

دخترکی-دوشیزگی-بکارت

آروغ بی‌جا زدن(نابه‌جا سخن‌گفتن، نسنجیده کاری کردن)

دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن

خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز
حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن

از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد

از سر کسی زیاد بودن-بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن

زَوال-مست مست-لول

 

حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن

دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن

جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید

چای صافی-نگا. چای صاف کن

زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی

چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن

حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن

زهر چشم-نگاه خشم آلود

دستِ چپ-سمت چپ

چشم زدن-چشم زخم زدن-ترسیدن

ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش

باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن

جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن

زیر سر داشتن-آماده شدن

پا توی کفش کسی کردن-با کسی در افتادن-به آزار کسی برخاستن

پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن

دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن

به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن

حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند

پیش کردن در-بستن در

آب خنک خوردن(به زندان افتادن)

باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن
تَق-صدای برخورد دو چیز به یکدیگر

آفتاب گز کردن(ولگردی کردن)

زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد
جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است

راه داشتن-چاره ای داشتن-داشتن ارتباط پنهانی-وجود داشتن راه مخفی با جایی

چوب زیر دم کردن-تحریک کردن

دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن

آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن

 

تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن

دل گُنده-سهل انگار

بچه ننه-بچه ی لوس و نازک نارنجی

از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)

 

خنگ-نادان-ابله-کودن

چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود

چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی
برج ریق-برج نامیمون و نامبارک

آتشی-تندخو-زودخشم

خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته

دار و دسته راه انداختن-برانگیختن یاران و طرفداران-ترتیب دادن گروه هواداران

تزریقات چی-کسی که کارش تزریق آمپول است

زار-نا به سامان-خراب-بد

چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب

اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن

دزدیده-دزدکی

 

استخوان‌بندی-درست کردن انگاره و طرح

چنگ انداختن-چنگ زدن

 
پاشنه ترکیده-بی سر و پا-آدم پست
تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن

به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن

چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمی‌توان-مدارا کردن

پر بودن خیک کسی-سیر بودن
آینه‌ی دست-تیغ و خنجر

ترک بیلمز-آدم نادان

روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن

پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن
دم کار گرفتن-به کار واداشتن

دوبلور-دوبله کننده

پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود

درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان

حال آوردن جگر-بریدن صفرای جگر با چیزهای ترش مزه

چس نفس-پر حرف-کسی که حرف های بی سر و ته و ملال آور می زند

چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور

خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت

زبر-خشن-غیر لطیف

زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد

بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی

دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن

بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت

زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید

از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)

جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن

آب‌کور(کسی که سودش به دیگران نمی رسد)

ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است

جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن

آشیخ روباه-آب‌زیرکاه-مکار

ابرو انداختن-ابرو آمدن

بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش

جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید

زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن
با اشتها-متمایل به غذا
پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد

چپه-کجی به یک سمت

چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای

آب نخوردن چشم-امید نداشتن

از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)
از دماغ فیل افتادن(بسیار متکبر و خودبین بودن)

آویزان کسی شدن(طفیلی کسی شدن)

پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن

زر زدن-دری وری گفتن-گریه کردن

بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن

رُک زده-زل زده-خیره شده

دل دار-دلیر-شجاع-معشوق

بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند

دلچرکین-کسی که از چیزی اکراه پیدا کرده است

زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد

تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن
به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن

درآمد-مقدمه ی سخن و نوشته یا قطعه ی از موسیقی

روبند شدن-با رودربایستی ناگزیر به انجام کاری شدن

جیره-سهم معین

دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق

زیر سر داشتن-آماده شدن

خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم

 

خدا به دور-پناه بر خدا

حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن

خم گرفتن-فنی از کشتی

حرف گوش کن-حرف شنو

 

خوش پوش-شیک پوش-آن که همواره لباس تمیز و برازنده می پوشد

زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند

داش-لوطی-مشدی

تریاکی-معتاد به تریاک

آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)

پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن

توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن

چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک

خاک تو سری-مصیبت زدگی-گرفتاری-بدبختی

جای سفت-وضعیت سخت

پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن

پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن

جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن

به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن

آستین از دهان برداشتن-خندیدن
تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند

چلو خورش-غذایی مرکب از چلو و یک نوع خورش

دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد

چشم چران-کسی که چشمش به دنبال زیبارویان باشد

از دندۀ چپ پا شدن-سخت عبوس و کم‌حوصله بودن

از ریخت افتادن-تناسب خود را از دست دادن-بی‌جلا و جلوه شدن

دور و دراز-فراخ و وسیع

پخش-پراکنده

آب اندام-زیبا تن و خوش‌رو

خیره-بی شرم-پر رو

زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند

حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند

پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است

بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن

رفیق باز-دوست باز-کسی که به دوستان محبت بسیار می کند

دوش گرفتن-زیر دوش ایستادن و خود را شستن

پر زدن-به چیزی یا کسی اشتیاق فراوان داشتن

دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی

برو برگرد-چون و چرا

خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز

الو(شعله‌ی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم))

زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر

بی پرده-رک و صریح-آشکار

خون کسی از خون دیگری رنگین تر بودن-همسان و هم ارز نبودن-کسی بر کسی ترجیح داشتن

اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن

زیر زمین-اتاق یا بخشی از ساختمان که در پایین تر از سطح زمین قرار دارد

دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن

جامه شور-رختشوی

پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش

دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن

حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت

تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن

ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند

پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن

دزدی گرگی-دله دزدی

چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند

زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن

دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا

بال بال زدن-بی قراری کردن-دل واپس بودن

پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن

چریدن-راه افتادن کار و کاسبی

باعث و بانی-عامل-محرک-سبب-حامی

چرک و خون-چرک آلوده به خون

ریسمان را طناب کردن-یک کلاغ چهل کلاغ کردن-اغراق کردن

دلچرکین-کسی که از چیزی اکراه پیدا کرده است

دری وری-سخن بی سر و ته-چرند و پرند

انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن

خاکه زغال-ریزه ی زغال

خوش سر و زبان-خوش سخن-شیرین گفتار-حراف

پرواربندی-پرورش گاو گوسفند برای سر بریدن

الحق و الانصاف(انصافن، حقن)

بلند بالا-قد بلند

چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب

خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است

خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری

پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن

تلخه-تریاک-سوخته

تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن

حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن

جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده

رشوه خواری-دریافت دستمزد برای انجام کاری ناروا و غیرقانونی

از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن)

زبون-حقیر-توسری خور

حساب راسته حسینی-رو راست-بی شیله پیله

آیَم سایَم(گاه‌کاهی)

تنگ آفتاب-درست در لحظه ی طلوع خورشی

حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن

از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن

حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار

آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن

خرمن-انبوه و پرپشت
ته خانه-لوازم بی مصرف-بقایای اثاث خانه

پُخت کردن-پختن

دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار

توالت کردن-آرایش کردن

پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن

آب به چشم آمدن-طمع کردن

دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن

پلاس-اثاث مختصر منزل

بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی

دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن

زیر دم سستی-انحراف اخلاقی

پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن

چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن

دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن
انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن

چین خوردن-چروک شدن

از اوناش نبودن ( فقط به‌صورت منفی)(از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است)

آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)