برگزیده

لیست فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 72

پرت شدن-دور افتادن از مطلب

خشخاشی-نان خشخاش زده

آتشِ بسته-طلا

دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن

چهار چوب-محدوده-قاب

به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن

از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-به‌کلی زیر چیزی زدن

چغندر پخته-لبو

دمرو-کسی که دمر خوابیده

حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن

بستری-خوابیده در بستر-بیمار

پا به فرار گذاشتن-گریختن

 

دست و رو نشسته-ناکس-ناچیز

بد قماش-بد جنس-خبیث

زهره کردن-بسیار ترساندن

رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت

زاغول-دارای چشمان آبی رنگ

بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد

به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن

تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن

حمالی-کار مفت و مجانی-کار پر زحمت

خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا

خام عقلی-حماقت-دیوانگی

بی حال-فاقد نیروی لازم-بی حوصله-خسته

اسباب‌کشی-نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر

ریگ دندان کسی شدن-مزاحم کسی شدن

خنگ خدا-نادان و کودن

ازخداخواسته(آرزومند، مشتاق)

دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن
دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن
جور به جور-نگا. جوراجور

به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن

اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)

چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند

بی در رو-بن بست

آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)

دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن

جیک-صدا-آواز

خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن
رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح

پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه

بز دل-ترسو

داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو

توپ و تشر-تهدید-هارت و پورت-داد و فریاد
تپلی-گرد و چاق
حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ
تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه

دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او

پل خر بگیری-محل آزمایش-جایی که گریز از آن ممکن نباشد

دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن

بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان

اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا

ریزه کار-باریک بین-دقیق-زیرک

زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن
زار زدن-سخت گریه کردن

چار شاخ ماندن-بی حرکت ماندن به علت درد کمر یا از روی ترس یا تعجب

بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن

دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد

تو پوزی-تو دهنی

تنگ دل کسی نشستن-بسیار نزدیک کسی نشستن-از کسی جدا نشدن

ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات

از خود در آوردن(دروغ‌پردازی کردن)

حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه

پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن

دیوانه بازی-انجام کارهای ابلهانه و نابخردانه

دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن

توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن

التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)

پرونده سازی-گردآوری سندهای دروغین برای متهم کردن کسی

راستی راستی-حقیقتن-واقعن

پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن

اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)

چشم شور-آن که چشم زخم زند

جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن

آب بردار(دوپهلو، کنایه‌آمیز)

چیل-آدم بد بیار

دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت

پا به فرار گذاشتن-گریختن

دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن

چارخیابان-میدانی که چهار خیابان به آن باز می شوند

 

آفتاب خوردن(سختی کشیدن)

زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن

آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر

دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن

چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن
به آب چسیدن-از بین رفتن-نابود شدن-نتیجه نگرفتن

رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا

باب شدن-معمول و رایج شدن

الحق و الانصاف(انصافن، حقن)

پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن

ادا در آوردن(مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن)

دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن

 

از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن-در باره‌ی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند

از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-به‌کلی زیر چیزی زدن

زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن

توی آش کسی آب سرد ریختن-عیش کسی را کور کردن-بساط کسی را به هم زدن
از بن ناخن-ذخیره-بندگی-اطاعت

خرده خرجی-خرج های اندک

پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن

ازدست‌رفته(عاشق)

پا گرد-محل چرخیدن پله ها

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن)

از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است

تراشیده-نازک-قلمی-لاغر

دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن

دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی

بکسل کردن-چیزی را به دنبال خود کشیدن و بردن

دهن بسته-حیوان

ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)

پا بر جا-ثابت قدم-استوار

خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن

 

ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن

باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن

خواب و بیداری-در حالت بین بیداری و خواب
خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد

چل مرد-مرد کوتاه قد

اُمُل-عقب‌افتاده-قدیمی

توپ در کردن-توپ انداختن

دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی

به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

حمله گرفتن-غش کردن

دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن

تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن

بچه افتادن-سقط شدن جنین

دست به سر کردن کسی-کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن-کسی را رد کردن

حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه

اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)

الف الف کردن-قاچ‌قاچ کردن

چُل کلید-جام درویشان

دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن

اختلاط کردن-بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن
پر زدن-به چیزی یا کسی اشتیاق فراوان داشتن
بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه

دوبلور-دوبله کننده

حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد

استکانی زدن(می‌خوارگی اندکی کردن)

ازدست‌رفته-عاشق

اختلاط کردن-بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن

با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن

آبکی-بی‌ارزش-از روی بی‌علاقگی

دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن

آبِ دندان(حریف ساده)

زود بودن-فرانرسیدن هنگام کاری
زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن

روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند

از کیسه خوردن(از جیب خوردن)

دست به دست گشتن-هر از گاهی نزد کسی بودن-از دستی به دست دیگری رفتن

بد اخم-عبوس و ترشرو

پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن

ریق افتادن-ریغ افتادن

 
گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)
چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن
زبان به چیزی باز کردن-چیزی را بر زبان آوردن

چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن

خانه تکانی-پاکیزه کردن خانه و وسایل خانه به صورنی اساسی در آغاز هر سال

جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی

پَخ خوردن-تیزی چیزی
تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی
آفتاب خوردن-سختی کشیدن

تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی

پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض
دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه

دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن

دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن

پریدن خواب از سر کسی-خواب نیامدن-هرچند وقت خواب باشد

پِخ کردن-با گفتن پِخ کسی را ترساندن

خود را شناختن-به حد بلوغ رسیدن

آدم دو قازی-شخص بی‌سروپای بی‌ارزش

بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن

اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))

تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند

چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام

انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت

جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد

تشریک مساعی-با کسی همکاری کردن

پیه آوردن-چاق شدن

پالان کردن کسی-فریب دادن کسی

زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن

تیر کشیدن-درد کردن عضوی از بدن

 

آب خنک خوردن(به زندان افتادن)

آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود)

با پنبه سر بریدن-با نرمی و تدبیر آزار و آسیب رساندن

از خجالت کسی در آمدن(محبت کسی را جبران کردن)

چوروکیده-پر چین و چوروک

زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری

زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند

پوست پیازی-نازک و بی دوام

چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن

چتر شدن-بر سر کسی خراب شدن-ناگهانی مهمان رسیدن

راپرت-گزارش-خبر

رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن
حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه

داغ به دل یخ گذاشتن-کاری بی هوده و بی اهمیت کردن

پکاندن-ترکاندن

البرز-بلندقامت-دلیر

تور خوردن-برخورد کردن-به پست کسی خوردن

چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره

تته پته-لکنت زبان

 

خیس کردن برنج-در آب ریختن برنج

توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن

چپیدن-به زور جا گرفتن

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی(برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن)

برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری

پا بر جا-ثابت قدم-استوار

از خر شیطان پایین آمدن(از لجاجت دست برداشتن، از تصمیم نادرستی منصرف شدن)

رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا

ته کیسه دار-کسی که دارای مالی است و در برابر حوادث مادی دوام می آورد

بخت آزمایی-ترتیبی برای تقسیم جایزه میان خریداران بلیت

ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی

خون کسی را مکیدن-مال کسی را به تزویر غارت کردن-به کسی تعدی و ستم کردن

 

حسرت به دل-آن که دیری است آرزوی چیزی را دارد

زن بردن-همسر گرفتن مرد

 

ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه

پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن

از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است

از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن
آفتابه‌آب‌کن(پست ترین نوکر)
تو پوست کسی افتادن-کسی را وسوسه کردن

از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)

چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن

به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد

اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))

پلیتیک زدن-سیاست به کار بردن

پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک

تحصیل کرده-درس خوانده

دماغ چاقی-احوال پرسی

آدم دو قازی(شخص بی‌سروپای بی‌ارزش)

ادب‌خانه-مستراح-طهارت‌خانه

ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده

ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است

آقام که شما باشید-خدمت شما عرض کنم

اوت کردن(بیرون انداختن، بیرون کردن)

در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن

امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن

 

پیه گرگ مالیدن بر کسی-کسی را از چشم دیگران انداختن

 

چول-بیابان

پا گرد-محل چرخیدن پله ها

آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفت‌انگیز کردن)

تق چیزی در آمدن-گند کاری بالا آمدن-فاش شدن امری پنهان

آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)

حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی

 

بالا تنه-از کمر به بالای بدن

حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن

جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن

جمع کردن-گرد آوردن

 
زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن

ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند)

بند آوردن-متوقف کردن

پیه آوردن-چاق شدن

 

آت و آشغال-وسایل کهنه و بی‌مصرف

خرده خرجی-خرج های اندک

زرت و پرت-چرت و پرت

اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن

آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)

دود گرفتن-پُک زدن

به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا

 

ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن

ابنه‌ای(کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد)

رفتگار-رفتنی-مردنی

حیوانی-نگا. حیوانکی

جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند

اجل‌برگشته-کسی که مرگ به‌سراغش آمده

 

ادا اطوار-پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه

پیل پیلی رفتن- پیلی پیلی خوردن

 

آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود

جوان مرگ شدن-در جوانی مردن

خطایی-نوعیز آجر

دبنگ-احمق-کودن

 

چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان

آمده-شوخی و لطیفه

رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا

آب از دریا بخشیدن(از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن)

دُوال پا-آدم سمج

زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن

آب بردار(دوپهلو، کنایه‌آمیز)
چلو-برنج آب کشیده

جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم

افتادن توی پوست کسی(کسی را وسوسه کرد)
پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند

ته نشست-رسوب

 
خاله زنک-زن امل و دنیا ندیده-بی سواد و عامی-کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند

اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر

پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن

دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام

آب و خاک-میهن-دیار

آستین از دهان برداشتن-خندیدن

از رو بردن-خجالت دادن-مقاومت حریف را در هم شکستن

آب مریم-شیره‌ی انگور-عصمت و طهارت

برداشتن-قبول کردن-اختیار کردن

تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران

خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است

بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار

خشکبار-میوه های خشک مانند پسته-بادام-گردو و فندق

رخصت خواستن-اجازه خواستن

از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است)

جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده

 

از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن

خیط کشیدن-خط کشیدن

خاکی-فروتن و متواضع

تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش

تشریک مساعی-با کسی همکاری کردن

به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن

خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد

در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن

چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی

پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند

خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان

چله گرفتن-نگا. چله داری کردن

زهکونی-اردنگی-تیپا

زیر کاسه نیم کاسه داشتن-مکر و حیله ای در کار داشتن

بادمجان دور قاب چین-آدم چاپلوس-متملق-سبزی پاک کن

دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک

بردن از رو- از رو بردن

تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر

دولت منزل-دولت سرا

 

خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن

 
د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟

جالباسی-کمد لباس-جا رختی

جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن

اهل حال-دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی

به روی خود نیاوردن-اهمیت ندادن-به سکوت برگزار کردن-خود را به آن راه زدن

بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار

 

خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما

پکر شدن-کسل و عصبانی شدن

خونین و مالین-زخمی-خونی شده

آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن

پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن

تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش

چرخ و فلک-وسیله ای دایره شکل برای بازی با جایگاه هایی آویخته که هر یک یا چند تن بریکی از آن ها می نشیند و آن دایره بر گرد خویش می چرخد

از راه به‌در بردن-فریب دادن-اغوا کردن

چاسان فاسان-آرایش-بزک

آفتاب‌نشین(بیکاره و تنبل)

خال-نقطه ی سیاه-لکه

آب خنک خوردن-به زندان افتادن

زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه

باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی
از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانی‌سفید-نزد همه معروف

آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن

تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند
خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن

بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن

حجله خانه-اتاق شب زفاف
بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر

چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره

جوش آوردن-نگا. جوش آمدن

آتش‌پاره(شوخ و شنگ، فرز و چالاک، کرم شبتاب)

گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)
زاهرو-دالان-سرسرا

چنار عباس علی-متلک بد

چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب

تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن

تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن

دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود

چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن
بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری

تو ریختن دل-سخت نگران شدن و ترسیدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

دو به هم انداز-فتنه انگیز-سخن چین

در غورگی مویز شدن-هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن

خود را بستن-پول دار شدن

دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری

مطلب دیگر :
نکته هایی که برای خرید فالور اینستاگرام باید در نظر گرفت
آب آتش زده(اشک)

چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم

از بی‌کفنی زنده بودن-بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن

پشتک-پرش از پشت

زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است

پیش رس-زود رس

 

زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال

پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن

بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی

خوش برخورد-خوش محضر-خوش معاشرت

دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن

خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی

آجرپاره-جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره

دهان کسی آستر داشتن-قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن

رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن
پُرسه-مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده باشد برای گرامیداشت او

دست بالا کردن-پیش قدم شدن-آستین بالا زدن

حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد

 

زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو

در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن

تقلا-دست و پا زدن-کوشش زیاد

آتش زیر پا داشتن(بی‌قرار بودن)

زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد

حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن

درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس

زار-نا به سامان-خراب-بد

 

توپ زدن-روی دست حریف برخاستن-کلک زدن

خشک و خالی-مختصر و ناچیز

دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن

بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن

بی ناخن-بی انصاف-کسی که به زیردست سودی نمی رساند

ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن

پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر

چشم زدن-چشم زخم زدن-ترسیدن

آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن

بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن

از آب و گل در آمدن(مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)

تک پران-زن نانجیب

چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن

از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)
چس نفسی-پر حرفی-روده درازی

آسمان تا زمین-تفاوت بسیار

دستِ چپ-سمت چپ

 

جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند

از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)

ابریشم-زن نوازنده-مطرب
حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن

با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن

بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن

بله قربان گو-چاپلوس-متملق

اَجق وَجق(چیزی با رنگ‌های تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)

پا را از گلیم خود فراتر گذاشتن-از حد خود گذشتن

حسرت به دل-آن که دیری است آرزوی چیزی را دارد

الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب

جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن

خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر

از پشت کوه آمدن(بی‌خبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)

رو به راه-آماده-مهیا-منظم

جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن

بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر

اوت بودن-بی‌خبر بودن-از مرحله پرت بودن
دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن
 

پرت کردن حواس-حواس را از اصل موضوع منحرف کردن

از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بی‌حال شدن)

چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن

چَکه-شوخ و بذله گو

حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد

به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن

با کرم الکاتبین بودن حساب کسی-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات بدهد

چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن

الف کوفی(چیز کج، آلت تناسلی)

آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن

آب اندام(زیبا تن و خوش‌رو)

 

چار میخ-اذیت و آزار سخت

خشتک-وسط درز دو پا در شلوار

جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت

دهن بسته-حیوان

اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)

تُخس-ناقلا-شیطان-شرور

تراشیده شدن-لاغر شدن

دو به هم زن-دو به هم انداز

چارقد قالبی-نوعی چارقد که آن را آهار می زدند تا راست و منظم بایستد

در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود
بر ملا شدن-آشکار گشتن
روغنی-آلوده به روغن

خوش بیار-آن که کار و روزگار بر وفق مرادش می گذرد-خوش شانس

بازار سیاه-جایی که در آن اجناس غیر قانونی و گران می فروشند

خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن

خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده

داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن

جل و پلاس کسی را بیرون ریختن-کسی را از جایی بیرون کردن

پنزر- پندر

خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن

تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود

پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن

پشت پا به بخت خود زدن- به بخت خود پشت پا زدن

تپلی-گرد و چاق

از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کم‌حوصله بودن)

چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه

دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری

بی جا-نامناسب-بی مورد

پشم ریختن-از میان رفتن توانایی و مقام

 

زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو

بزرگداشت-احترام-تکریم

جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی

خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی

انگشت‌شمار-کم-معدود

آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن

تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن

خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد

آمپر کسی بالا رفتن(از کوره در رفتن)

دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت

آواز دهل-چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد

چوروک خوردن-چین برداشتن

رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش

خوش نقش و نگار-نگا. خوش نقش

باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن
چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن

تمدن-شهری گری- مجازن: تربیت و ادب

بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد

دخترکی-دوشیزگی-بکارت

الحق(به‌راستی، حقیقتن)

دوز و کلک سوار کردن-توطئه چیدن-مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن

بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ
ارباب حجت-اهل منطق

بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری

از جگر گذشتن-نامردی کردن

انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن

زیر پا کردن-پیمودن-همه جا را گشتن

باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن

پا گذاشتن-وارد شدن-رسیدن

 

اجاق-دودمان

چهار چوب-محدوده-قاب

خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند

آب و رنگ(طراوت و شادابی)

آفتاب کسی به زردی رسیدن(به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی)

پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن

جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن

حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند
پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن
خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن

دخالت کردن-در آمدن در کاری

بازجویی کردن-تحقیق و بررسی کردن

توپ و تشر-تهدید-هارت و پورت-داد و فریاد

آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن

رم کردن-رمیدن-گریختن

دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد

پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن

دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک

به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن

از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)

چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند

تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن

دستمال ابریشمی برداشتن-چاپلوسی کردن-تملق کردن

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن)

درشت-حرف زشت-دشنام

 
دنده کج-کج خلق-یکدنده

راپرتچی-گزارش دهنده

تنگ بودن قافیه-مشکل بودن کار

دست پاچه شدن-مضطرب شدن-دست و پای خود را گم کردن

زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

بی پیر-آدم بد و تربیت نشده-چیز سخت-کار دشوار

ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها

خانوار-مجموع اعضای یک خانواده

پله خوردن-دارای پله بودن

خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن

زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن

پا توی کفش کسی کردن-با کسی در افتادن-به آزار کسی برخاستن

چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست(از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد)

دَم نقد-آماده-حاضر

آب در هاون کوفتن(کار بی‌هوده کردن)

زهره ترک شدن-زهره آب شدن

پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن

بار و بنه-وسایل سفر

چوبدار-گله دار-گوسفند دار

آفتاب به آفتاب-هر روز

افسارسرخود(خود‌رای، افسارگسیخته)

زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری

 

دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند

چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن

جن زده-دیوانه

آشنا روشنا-دوست آشنا

چشم انداز-منظره

تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن

پا سست کردن-آهسته کردن-از سرعت خود کاستن

توپ و تشر-تهدید-هارت و پورت-داد و فریاد

پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک
روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی

دریافت-گرفتن-ادراک

تر دست-ماهر-شعبده باز

از حال رفتن(بی‌حال شدن، غش کردن)

حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن

تِر زدن-خراب کردن کار

خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود

آهن کهنه به حلوا دادن(معامله‌ی پرسود کردن)

خوره-جذام-آکله

ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن

چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن

پوست کنده-رک و بی پرده

تند کردن-سریع شدن در رفتار و حرکت-زبان گز کردن غذا

زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید

حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه

جا دار-وسیع-فراخ

جوش آوردن-نگا. جوش آمدن

 

پلاس-اثاث مختصر منزل

جاهل پسند-چیزی که جوان

زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن

بردن از رو- از رو بردن

تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی

خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن

زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار

پوشالی-بی ارزش- بی مصرف

چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی

دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت

حساب ماست بندان یزد-حساب ساختگی

تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص

با یک دست چند هندوانه برداشتن-در آن واحد چند کار انجام دادن

تنگ غروب-نزدیک غروب-آفتاب زردی

از مرحله پرت بودن(یکسره بی‌اطلاع بودن)

الحق-به‌راستی-حقیقتن

روز مبادا-روز سختی و پریشانی

بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد

در ثانی-ثانیا-دوم

زیر دم سستی-انحراف اخلاقی

آتشی-تندخو-زودخشم

دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام

پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن

خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن

تپه ماهور-زمین ناهموار

در زدن-کوبیدن در خانه

چراغ پریموس-چراغ تلمبه ای-نوعی اجاق نفتی

بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود

باد توی سرنا کردن-اسرار کسی را فاش کردن

آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن

 

چیز-آلت تناسلی

پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی

خر داغ کردن-ناامید شدن-ناکام شدن

چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی

به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن

داغ کردن پشت دست-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن-در نهایت فقر و تنگدستی بودن

دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن

 

بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی

بالای منبر رفتن-پر گویی کردن

ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن

درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن

آدم بی‌خود-بی‌شخصیت و بی‌معنی

الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)

خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند

تر دماغ-سرحال-شنگول

از تعجب شاخ در آوردن-بسیار شگفت زده شدن

خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد

دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون

روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن-کنایه از شدت گرسنگی

از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد

زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد

به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود

خالی کردن دل کسی-کسی را ترساندن

دوا-واجبی-مشروبات الکلی

خیک محمد-آدم چاق و فربه

 
زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن
جلبی-حقه بازی-فاحشگی
تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی

زار زار-گریه ی شدید

دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون

پی گرفتن-دنبال کردن کار

پوست کنده-رک و بی پرده

 

تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن

اطفال باغ-گل‌های تازه

از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)

پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته

زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال

حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم

دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود

چشم بلبلی-دارای چشم گرد-نوعی لوبیا

رفیق باز-دوست باز-کسی که به دوستان محبت بسیار می کند

خروس جنگی-کسی که به اندک چیزی به ستیزه برمی خیزد

چار سری گفتن-متلک گفتن-کلفت بار کسی کردن-حرف مفت زدن

زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه

روی دست کسی بلند شدن-کاری را به تر از کسی انجام دادن

 

پس بودن-عقب افتادن از دیگران

تخته زدن-پنبه زدن

زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود

بد لعاب-بد گوشت-بد خلق

 

دنبال نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر وا کردن-به دنبال چیزی واهی فرستادن

خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب

تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است

با اشتها-متمایل به غذا

خون جگر خوردن-رنج بسیار کشیدن-غم فراوان خوردن

توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن

جاهل-جوان-نادان

درب و داغان شدن

پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند

پخته-با تجربه-دنیا دیده

پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن

خروار-کنایه از مقدار زیاد

آتش‌بیار معرکه(فتنه‌انگیز میان دو دشمن)

دویدن توی حرف کسی-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن

از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)

دزدی گرگی-دله دزدی

حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی

پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن

بی ملاحظه-بی توجه-بی پروا

افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)

حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن

خر کردن کسی-کسی را با چاپلوسی فریفتن
زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد

تر تری-کسی که اسهال گرفته است

در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن

زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد

پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن

بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن

اوت کردن(بیرون انداختن، بیرون کردن)

دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن

تو آستین بودن-حاضر و آماده بودن-آماده داشتن

 

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد

رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن

به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن

بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد

 

ازقحطی‌درآمده-گرسنه‌چشم-آدم ندید‌بدید

از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)

رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی

اتیکت(برچسب، آداب و رسوم، قاعده)

دست بده داشتن-بخشنده بودن

چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود

بزمجه-سوسمار-درحالت دشنام به کودکان می گویند

دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت

در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن

ته و توی چیزی را بالا آوردن-به اصل چیزی پی بردن-چیزی را تمام کردن

پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف

آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)
داداشی-برادر در زبان کودکان

به ریش کسی خندیدن-کسی را مسخره کردن

دست بالا-حداکثر

آکَل-آقای کربلایی

از مخ معاف بودن-دیوانه بودن

ژوری-هیئت داوران

چال-گودی-حفره