برگزیده

بهترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 37

ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش

از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کم‌حوصله بودن)

اسباب زحمت(کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود)

آل-موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول

آینه‌ی دق-آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم

دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند

بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است

 

پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است

 

خر آوردن-بدبخت شدن

دل پیچه-دل درد-فشار آمدن به معده و روده بر اثر بیماری های گوارشی

چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن

خرده کاری-کار جزیی

راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است

آلت فعل-وسیله‌ی انجام کار

تکه ی کسی بودن-مناسب کسی بودن

دست و پا توی هم رفتن-بی پول شدن-گرفتاری مالی پیدا کردن

دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن

راستکی-واقعی

از شیر مادر حلال‌تر-چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست

 

از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)

دفتر-جایی که دبیران-منشیان و کارمندان کار می کنند

خاور زمین-قاره ی آسیا

داداشی-برادر در زبان کودکان

چشم انداز-منظره

اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است

چهار طاقی-فضای سقف دار و بدون در

پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت

رو به راه-آماده-مهیا-منظم

دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن

بر پا شدن-ایجاد شدن

زیر پای کسی را جارو کردن-سبب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

اَجق وَجق(چیزی با رنگ‌های تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)

پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف

بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش

تغ و لغ-چیزی که نظم خود را از دست داده است-سست

دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن

پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز
رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن
زیر و بالای کسی را جنباندن-زیر و بالا گفتن

توی دل کسی خالی شدن-ترسیدن-ناامید شدن

احدالناس(کسی، فردی)

خوش ِ کسی بودن-به هنگام شگفتی مانند چشمم روشن! گویند

باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن

آمد نیامد داشتن(روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست)

تن خواه-پول نقد-زر و مال

دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است

دامنی-پارچه ای که با آن دامن می دوزند

بی تفاوت-بی اعتنا

چشم از کاسه درآمده-چشم وزقلمبیده-چشم بیرون زدن

خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار

خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار

 

دوام آوردن-استقامت کردن

از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)

خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد

رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن

جِرم-ته نشست هر چیز-آن چه از دود چسبنده بماند

افسارگسیخته(سرکش)

چشه ؟-او را چه شده ؟

جاگرم کردن-در جایی ماندن

اردک‌پرانی(از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن)

دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن

 

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود

خر کسی از پل گذشتن-گره کار باز شدن-از گرفتاری خلاص شدن

آینه‌ی بخت-آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد

چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی

خلاص-تمام شد-مُرد

در عالم هپروت سیر کردن-دارای خیالات واهی بودن-کاملن بی خبر بودن

ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن

از سر کسی زیاد بودن-بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن

پوشالی-بی ارزش- بی مصرف

در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن

راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟

ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن

از جلوی کسی در آمدن-در برابر کسی مقاومت کردن

چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن

دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی

ته کیسه دار-کسی که دارای مالی است و در برابر حوادث مادی دوام می آورد

دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن

آدم(نوکر، امردی که بچه‌بازان نزد خود نگاه می‌دارند و مخارجش را می‌پردازند)

زلف-موهای جلو سر و بناگوش

بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت

بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه

خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی

بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن

زمین زدن-به زمین انداختن چیزی یا کسی-شکست دادن حریف در کشتی-سبب پایین آمدن بهای چیزی شدن

دست و رو نشسته-ناکس-ناچیز

خُردینه-بچه ی خردسال

حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب

آب نکشیده-زشت-بد-نامفهوم

ابرو فراخی(خوشدلی، گشاده‌رویی)

روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن

بی حوصله-ناشکیبا-شتابزده

دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن

چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق

حیدری و نعمتی-گروه های دشمن هم

چاچول-حقه باز-شارلاتان

خیک محمد-آدم چاق و فربه

چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان

خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار

پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی

پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن

پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن

ایراد بنی‌اسرائیلی-بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت

رویخی-فرنی-نوعی دسر که از نشاسته و شکر درست می کنند

دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن

ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت

از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بی‌حال شدن

بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین

حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده

خدا گرفتن-به عذاب خدا گرفتار شدن-بدبخت شدن

چریدن-راه افتادن کار و کاسبی

چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت

چوغ-چوب

آش همان آش و کاسه همان کاسه-چیزی تغییر نکرده

پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند

پورت-سر و صدا-داد و فریاد

زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود

انداختن(فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران، درست کردن)

زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن

جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما

زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن

ریپ زدن-نامیزان کارکردن موتور

تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند

دلقک بازی-مسخره بازی

حالا نه و کی-از دست ندادن فرصت-غنیمت شمردن فرصت

به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه

چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام

خوش ِ کسی بودن-به هنگام شگفتی مانند چشمم روشن! گویند

پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت

زانویی-زانو
آمپر کسی بالا رفتن(از کوره در رفتن)

چل زن-زن کوتاه قد

بی پرده-رک و صریح-آشکار

 

پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی

تمرگیدن-با تحقیر و خشونت نشستن
 

پیراهن عثمان کردن-بهانه قرار دادن

اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط

توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن

تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن

دو لَتی-در دو لنگه ای

خوش لباس-نگا. خوش پوش

چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن

انداختنی-جنس نامرغوب
رد پا-جای پا-اثر

داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد

درآوردن شکلک-ادا در آوردن

خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن

پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن

دعوت حق را لبیک گفتن-مردن

خاک کردن-دفن کردن-در گور نهادن-پشت حریف را در کشتی به زمین رساندن

بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن

جاپیچ-جاکش-دلال محبت

زیر گرفتن-زیر کردن

روکاری-کار روی بنا یا چیزی

تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن

جُستن-چیز گمشده را یافتن

دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن

روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن-کنایه از شدت گرسنگی

از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)

دود گرفتن-پُک زدن

جا رفتن-مغلوب شدن-خود را کنار کشیدن

جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر

از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)

حِکِه ای-مردم آزار-کرمکی-ناراحت

زیاده روی-افراط-اسراف

بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست

چرکمُرد-پر چرک و کثیف

 

آفتاب‌زردی-غروب آفتاب

آی زرشک-آی زکی

 
خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم

خانم آوردن-پا اندازی کردن

آفتابِ پس دیوار(شامگاه)

بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند

خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی

آواز خر در چمن-آواز ناخوش و گوش‌خراش

آتو(بهانه، دستاویز، نقطه‌ضعف)

آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن

دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند

پُلوغ-ازدحام-بی نظمی

جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند

پاتختی-چارپایه ی کوچک کنار تختخواب-روز بعد از عروسی

 

برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن

پوشک-کهنه ی بچه

زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو

آب رفتن-بی‌اعتبار شدن-کوچک شدن

 

چله ی زمستان-سرمای سخت

به روی خود نیاوردن-اهمیت ندادن-به سکوت برگزار کردن-خود را به آن راه زدن

در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه

زُل زدن-خیره نگاه کردن

روده درازی-پرحرفی-وراجی

جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند

تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی

آشیخ روباه-آب‌زیرکاه-مکار
جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن
دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ
رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن

ای والله گفتن-به برتری کسی بر خود اقرار کردن

دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق

از ته ریش گذشتن(فریب دادن)
 

راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار

راه کج کردن-مسیر خود را تغییر دادن-منصرف شدن

 

بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن

 

خط زدن-با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن

بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا

دانه دانه-یک یک

 

این و آن را دیدن(برای انجام کاری از همه کمک گرفتن)

اشک تمساح-گریه ی دروغین

آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)

داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن

بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن

خر-نفهم و کودن-بزرگ-زیاد

آدم استخوان‌دار-کسی که اراده و پشتکار دارد

خوش خوشان-اندک اندک-به تدریج-کم کم

جاهل-جوان-نادان

رو گرفتن-چهره ی خود را پوشاندن

برای کسی لقمه گرفتن-برای کسی کار پر دردسری تدارک دیدن-کسی را بد معرفی کردن

چهار طاقی-فضای سقف دار و بدون در

دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن

تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن

دو لبه-دارای لب کلفت

آواز کوچه‌باغی-آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است

تو گود-ظرف عمیق برای آش و سوپ و جز آن ها

آب از دریا بخشیدن-از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن-خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن

ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند

دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک

 

چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن

بنده زاده-پسر من

آش آلو کردن(خجالت‌زده کردن، کنفت کردن، سکه‌ی یک پول کردن)

دق دلی-دق دل

زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن

جود-یهودی-حهود
بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن

بی خیالش-نگران نباش-اهمیت نده

چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم

به محضِ-به مجرد ِ-همان وقت که

پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن

روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی

دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر

چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده

باهاس-باید-بایست

پر رودگی-پر گویی-پر حرفی

ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت

خیار چنبر-نوعی خیار
پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن
خواب از سر کسی پریدن-نگا. پریدن خواب از سر کسی

زیر سر گذاشتن-زیر سر داشتن

دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن

پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته

استخوان‌بزرگ(شخص دارای اصل و نسب)

بسیار دلواپس و نگران بودن

الحق(به‌راستی، حقیقتن)

دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن

چش شده ؟-او را چه شده است ؟

حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع

 

توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن

دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی

دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن

چل ستون-شبستان مسجد

در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن

حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن
 

چل و چو انداختن-منتشر کردن شایعه

درگذشت-مرگ

چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند

دق دلی-دق دل

چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی

بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن

خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید

خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز

بند آوردن-متوقف کردن

 

بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن

به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن

چتولی نشستن-جمع و جور نشستن

آب اندام-زیبا تن و خوش‌رو

اتصالی کردن-در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن

 

زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب

دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ

تلق و تولوق-صدای ناهنجار

از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)

چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز

اسب چپ با همدیگر بستن-با هم کینه و دشمنی داشتن

راه داشتن-چاره ای داشتن-داشتن ارتباط پنهانی-وجود داشتن راه مخفی با جایی

دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست

انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن

چَپَری بی-درنگ-به سرعت

چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن

رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی

به لج انداختن-به لجاجت انداختن

روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن

بی ملاحظه-بی توجه-بی پروا

پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن

خنسی-گرفتاری-تنگدستی

پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن

دوم از آن-در ثانی-دوم آن که

خاطر داشتن-به یاد داشتن

جَرّ-کشمکش دعوا

 

دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد

تسمه از کدوی کسی بیرون کشیدن-پاپیچ نشدن-دست برداشتن

ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)

جزغاله-سوخته-زغال شده

زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت

جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن

جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی

آتش بی‌دود-آفتاب-غضب

خواهر و مادر-عرض و ناموس-خانواده

خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن

چاییده-سرما خورده-زکام گرفته

پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر

از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن

تو دل برو-با نمک و گیرا-کسی که مورد توجه قرار می گیرد

دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن

جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال
پا خوردن فرش-نرم و لطبف شدن فرش بر اثر رفت و آمد بر آن

پارو-زن پیر

زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن

پیش بها-بیعانه

پیش کسوتی-قدمت و برتری

دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن

باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند

با کله-دانا-چیز فهم-خردمند

حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن

تخم چشم-مردمک چشم

از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)

خیط کشیدن-خط کشیدن

دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن
ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است
زُل زدن-خیره نگاه کردن

به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن

آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل

اگر و مگر کردن(شرط و بهانه آوردن)

بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ

تناسب داشتن (چیزی) به کسی

راه راه-دارای خطوط موازی

دست پاچه شدن-مضطرب شدن-دست و پای خود را گم کردن

خالی کردن دل کسی-کسی را ترساندن

چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن
بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن

زیر چیزی زدن-حاشا کردن-انکار کردن

از روی شکم‌سیری-از سر بی‌مسئولیتی-بدون تعمق

زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن
انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)

جیر جیر کردن-داد و فریاد عاجزانه کردن برای میانجی طلبی

پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است

 

پوست کنده-رک و بی پرده

اَتَر زدن(فال بد زدن)

آب از آتش برآوردن-کار محال کردن

زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن

جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد

به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن

 

حبه ی انگور-دانه ی انگور

بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی

جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید

دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن

ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن

آبگوشتی-بی‌ارزش-پیش پا افتاده

اتوکشیده-با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب

جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند

مطلب دیگر :
بهترین مشاوران حرفه ای انتخاباتی کشور

دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن

از بر بودن-مطلبی را در حافظه داشتن

پالان آفتاب گذاشتن-کسی را معاف کردن-مرخص کردن

زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن

از بای بسم الله تا تای تَمَت(از اول تا آخر، از سیر تا پیاز)

چم کسی را به دست آوردن-رگ خواب کسی را دانستن-نقطه ی ضعف کسی را دانستن

چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن

زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن

رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
از خر شیطان پایین آمدن-از لجاجت دست برداشتن-از تصمیم نادرستی منصرف شدن

آکِله(جذام، زن سلیطه)

رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات

تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن

از این رو به آن رو شدن-یکسره دگرگون شدن-به‌کلی تغییر کردن

الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)

به چپ چپ-فرمان نظامی برای گردش به چپ

به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن

توالت رفتن-به دستشویی رفتن

خوردنی-غذا-قابل خوردن

تازه-اکنون-پس از این همه حرف

روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن

بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته

پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا

 

اسیر خاک(مرده، تن‌پرور)

چین و چوروک-چین و شکن

جفت-به هم چسبیده-جا افتاده-مرتب-نر و ماده-دو گاو که برای شخم زدن به کار می برند

پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی

بی چک و چانه-بی گفت و شنود-بی کم و کاست
دندان-گاز

از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)

 

از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن

پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن

از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیش‌بینی سخن راندن

رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار

چاییده-سرما خورده-زکام گرفته

چایمان-سرما خوردگی

دزد سر گردنه-کاسب نادرست و گران فروش

زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی

خرج تراشی-هزینه درست کردن

دُم لابه-چاپلوسی-تملق

زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد

جایی-مستراح-توالت

اگر بمیری هم-به‌هیچوجه-هرگز

بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی

پُر کار-فعال-با پشتکار

رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن

بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن

چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد

دو بامبی-دو دستی-با دو دست

رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن

رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار

زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

 

دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد

تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن

از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)

بپا-مواظب باش-متوجه باش

دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن

دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد

از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)

از بی‌کفنی زنده بودن-بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن

آفتابه‌آب‌کن-پست ترین نوکر

اما-اشکال‌تراشی-ایجاد شبهه

چوب پیش کسی گذاشتن-منع کردن کسی از کاری-بازداشتن کسی از انجام کاری

آبِ دندان(حریف ساده)

اصول دین پرسیدن(سوال‌پیچ کردن)

زیر دادن-با کسره خواندن حرفی

پاره آجر-شکسته ی آجر

خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند

بد مست-کسی که هنگام مستی هرزه گویی کند و عربده بکشد

درگذشت-مرگ

زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن

 

تو جوال رفتن با کسی-با کسی به مبارزه برخاستن

برچسب-نوشته ای دارای مشخصات که آن را روی چیزی می چسبانند-اتیکت

چِخی-سگ

در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن

آهوی شیرافکن-چشم محبوب

چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن

اُزبَک-بی‌ریخت-ژولیده-ازخودراضی

اشک خنک-گریه‌ی ساختگی

درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز

چندش شدن-حالت چندش دست دادن

با یک دست چند هندوانه برداشتن-در آن واحد چند کار انجام دادن

جَخت-متضاد صبر

به حق پیوستن-مردن

آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب

از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)

دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک

به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن

در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن

تفنگ بادی-تفنگ ویژه ی بازی کودکان

آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)
در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن
بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل
خاکی-فروتن و متواضع

دق کردن-از غصه مردن

پاشنه بخواب-کفش راحتی

درب و داغان شدن

 

از این حرف‌ها(مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد)

دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن

چپ رو-تند رو

 

آقام که شما باشید-خدمت شما عرض کنم

زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند
تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن
دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن

چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف

بریدن از هم-قطع رابطه کردن

جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه

زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری

بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی

زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته

تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است

در چاه افتادن-فریب خوردن

پس مانده-ته مانده-به کنایه به زن طلاق گرفته گفته اند

داشتن-مشغول بودن

چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند

چی-چه-چیز

پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی

خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند

به حساب-مثلا-یعنی

رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن

آب و خاک(میهن، دیار)

حرف کسی را با شکر بریدن-انتقاد مودبانه از کسی که سخن آدم را قطع می کند

باربند-جای نهادن و بستن بار

زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن

 

چراغان شدن-جشن گرفتن

رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

آهوی خاور-آفتاب

پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی

خر رنگ کن-خوش طاهر بد باطن

رانده و مانده-بدبخت و وامانده

زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن

دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند

دمبل و دیمبو-صدای دایره و دمبک-صدای بزن و بکوب

تخم چشم-مردمک چشم

الف کوفی(چیز کج، آلت تناسلی)

چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن

چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن

دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او

دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان

دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن

جز زدن-ناله و زاری کردن

جاجا کردن-مرغ را با جا جا به لانه کردن

بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن

خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد

دل آمدن-به چیزی تن در دادن

چوب خط-چوبی که پس از هر بار بردن کالا روی آن خطی می کشیدند تا بعد شمارش کنند

آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)

روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید

خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن

دست دوم-کار کرده-مستعمل

دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره

خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن

چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن

 

از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)

آکَل(آقای کربلایی)

بالا آمدن کفر کسی-بی نهایت خشمگین شدن

از رو رفتن-خجالت کشیدن-از میدان به‌در رفتن

الدنگ-بیکاره-مفتخور-بی‌غیرت

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)

از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن

زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند

آدم مقوایی-بی‌اراده-کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند

پیشی-گربه در زبان کودکان

چله بُری کردن-رفت و آمد بسیار کردن

 

خار چشم کسی بودن-مایه ی عذاب کسی بودن

خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی

پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن

خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند

دور چیزی را خط کشیدن-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

جود-یهودی-حهود

ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز

چهاردیواری اختیاری-هر کس در میان چهار دیوار خانه اش آزاد است

آواز دادن(خواستن)

این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند

رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن

چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت

ارزانی-بخشیدن-دادن

حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته

برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال

دایی-برادر مادر-لقبی برای ابراز صمیمیت

بالای چیزی پول دادن-برای چیزی پول خرج کردن

 

خانه تکانی-پاکیزه کردن خانه و وسایل خانه به صورنی اساسی در آغاز هر سال

افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی

خودآموز-بدون آموزگار

بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن

بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش

دو رگه-از دو نژاد محتلف

پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن

پکاندن-ترکاندن

دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه

دریده-وقیح-بی شرم-پر رو

زیر انداز-پارچه ای که زیر پای کسی یا زیر چیزی گسترانند

زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده

چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن

ادا اصول-ادا اطوار

چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی

 

تخم جن-حرام زاده

از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، به‌کلی تغییر کردن)

زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن

تاکسی سرویس-نوعی تاکسی که در مسیر ویژه ای رفت و آمد می کند

اِحلیل خوردن-فریب خوردن

بازاری-دارای شغلی در بازار-مبتذل

خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری

دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !

خوش آب و هوا-معتدل-کنایه از جایی که در آن وسایل خوشی فراهم باشد

آواز شدن-شهره شدن

بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن
زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم

به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن

چار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب

 

زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش

پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون

چلاندن-فشار دادن برای آب گرفتن

جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده

ابرو پاچه‌بزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری

رستم صولت-رستم در حمام

بلند بالا-قد بلند

چوری-جوجه ی تازه از تخم درآمده

چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد

زپرتی-چیز یا شخص ناتوان-زوار در رفته-بی زور

دخترینه-دختر-مونث
پایگیر کسی شدن-زیان یا جرمی به کسی افتادن

به آب چسیدن-از بین رفتن-نابود شدن-نتیجه نگرفتن

جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند

زاچی-روزهای استراحت پس از زایمان

رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن

الف کوفی-چیز کج-آلت تناسلی

خاکروبه-زباله-آشغال

بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است

چغندر پخته-لبو

خانه خمیر-نگا. خانه خراب

انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)

دیدن دم کسی-دم کسی را دیدن

تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی

با کله-دانا-چیز فهم-خردمند

آفتاب به آفتاب(هر روز)

درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن

از چپ و راست-از همه سو-از همه جا

ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه

 

دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن

خلاف شرع-ضد قانون شریعت

در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن

آفتابِ پس دیوار(شامگاه)

حضرت عباسی-راست و درست

خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد

رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی

تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن

انگشت به دهان-حیرت‌زده-سرگشته

زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن

ته کیسه-آن چه که پس از دادن خرج ها در ته جیب و کیسه به جا می ماند

چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن

آخش درآمدن-از درد نالیدن

زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان

زنیکه-زنکه

زیر آبی-زیرآبکی

پکاندن-ترکاندن

رشته فرنگی-ماکارونی

آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)

دیر چسب-دیر آشنا

تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر

داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن

پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی

چل ستون-شبستان مسجد

تو دوزی-دوختن از درون

چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن

دسته-جمعیت سینه زن

جرواجر کردن-پاره پاره کردن

خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن

حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی

دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن

دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن

التفاتی-داده شده-مرحمتی-اعطا شده

دولت سرا-تعبیری احترام آمیز از خانه ی کسی

تمرگیدن-با تحقیر و خشونت نشستن
ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا

بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان

خرج برداشتن-پول لازم داشتن

اُرد-درخواست-سفارش-دستور

حَرَج-مسئولیت-تکلیف

جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته

بپا-مواظب باش-متوجه باش

بادمجان دور قاب چین-آدم چاپلوس-متملق-سبزی پاک کن

بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده

پخش-پراکنده

آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)

به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن

دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن

در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن

تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن

دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن

دار کشیدن-دار زدن

آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)

امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه

دراندشت-وسیع-بی سر و ته

دیر کردن-تاخیر کردن

 

جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن

التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)

جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن

راحت کردن-کشتن

درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس

آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن

به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند

بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر

از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)

آمد کردن-رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته

آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)

حق البوق-رشوه

دولاب-گنجه-کمد-قفسه

از سر دست-کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند

بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین

حضوری-رو در رو

چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند

حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)

این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن

رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی

 

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن

بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن

خدا به همراه-خدا خافظ

خِر کسی را گرفتن-نگا. خر کسی را چسبیدن

دردسر تراشیدن-ایجاد زحمت و گرفتاری کردن

این دو کله‌دار(خورشید و ماه)

رگ ترکی-تعصب نژادی

خبر داغ-خبر بسیار مهم

چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن

دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن

تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند
آینه‌ی زانو-برآمدگی زانو

چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم

دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز

بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن

چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن

ریق افتادن-ریغ افتادن

رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن

خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست

پس کسی برآمدن-حریف کسی بودن

خروس جنگی-کسی که به اندک چیزی به ستیزه برمی خیزد

دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن

چهارتا شدن چشم کسی-سخت تعجب کردن کسی-خیره ماندن از تعجب

چشمک-ایما و اشاره به چشم

زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها

تفنگ کمر شکن-تفنگی که از قنداق خم می شود

چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند

شعله‌ی آتش

رودرواسی-رودربایستی

رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن

استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)

خانم-زن بدکاره-هرزه

جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن

 

پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن

در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

اُریب-کجکی-یک بر-یک ور
 

انسان بودن-شریف و درست بودن

تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن

پشت سر هم-پیاپی متوالی

 
پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن

زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط

بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم

 
جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد

درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن

 

آفتاب خوردن(سختی کشیدن)

جگر-عزیز-عزیز دلم

پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی