برگزیده

فهرست کامل فرهنگ لغت مردم کوچه بازار مردم ایران قسمت پنجم

تیر در کردن-تیراندازی کردن

روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت

تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی

تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

پِشک-نرمی و پرده های بینی

جیره-سهم معین

پیمانی-استخدام غیر رسمی

اجباری-خدمت سربازی

پا سوخته ی کسی شدن-عاشق کسی شدن-زیان بردن به علت دوستی با کسی

حسرت به دلی-آرزومندی شدید

زیر و رو کردن-همه جا را به دنبال چیزی گشتن-به هم ریختن

بومی-محلی-اهل همان سرزمین

اوا خواهر(مرد زن‌نما، مردی که علائق زنانه دارد)

تور خوردن-برخورد کردن-به پست کسی خوردن

زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه
 

آفتاب‌نشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانه‌خراب کردن

ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا

دست و پا کردن-فراهم آوردن

دبوری-بی سر و پایی-ولگردی

ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن

بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث

آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب
زبان درآوردن-آغاز سخن گفتن کودک
خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده

خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار

پَس-ناجور-خراب

زاچ-زائو

به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن

آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر

حَرَج-مسئولیت-تکلیف

چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد

 

چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن

اتوکشیده-با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب

خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند

بشقاب پرنده-سفینه ی بشقاب مانند که از کهکشان آمده است . چیز پرنده ی ناشناس

آفتابه‌دزد-دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند
آینه‌ی دق(آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم)
بر و بیا-رفت و آمد- دم و دستگاه
 

جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن

رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع

در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن

دوام کردن-دوام آوردن

ابرو پاچه‌بزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری

پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن

از بام خواندن و از در راندن(خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن)

آمده-شوخی و لطیفه

زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن

جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان
جن زده-دیوانه

ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع

پیش بها-بیعانه

تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند

راست راست-آشکار و علنی-بی پروا

 

به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن

پَلِه-پول

آواز دهل(چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)

چرب دست-ماهر-زبر دست

دستشویی-توالت-مستراح

به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن

دم ِ دست-آماده-حاضر-در دسترس
پیشانی-بخت و اقبال-طالع

روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن

دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن

دُم کلفت-پول دار-مقتدر

چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن

به نام نقی، به کام تقی-سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود

پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست-از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد

از زبان افتادن(لال شدن)

پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است

از ته ریش گذشتن-فریب دادن

چین خوردن-چروک شدن

دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن
به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن
به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن

این دست و آن دست کردن(وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن)

در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی

پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند

آیینه‌ی اسکندری(آفتاب)

زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند

 

جیک و بیک کسی را دانستن-دانستن همه ی اسرار کسی

پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض

بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده

پیش تختی-پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع

حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع

 

خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن

حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن

 

زردنبو-زردمبو

چموش-سرکش-یکدنده

جیز رفتن-کش رفتن-دزدیدن چیزهای کم ارزش

ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن

به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن

خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار

چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت

حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب

آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)

به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی

از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن
خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده

خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد

جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد

پشت چشم نازک کردن-پشت چشم آمدن

 

زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد

دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه

پر بدک-خیلی بد

 

پای کسی بازشدن به جایی-رفت و آمد کردن کسی به جایی

دو علی گلابی آمدن-بچه ترساندن-تهدید توخالی کردن-توپ و تشر آمدن

چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن

پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن

چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند

چِل بسم الله-لوحه ی کوچکی که در آن آیات قرآن می نوشتند و برای دفع چشم زخم بر گردن کودک می آویختند

حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد

پیش کنار-بیضه-خایه

چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن

در آمدن از زیر بته-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن

چشم زاغ-بی شرم

از خدا بی‌خبر(ظالم، نابه‌کار)

بَزک-آرایش-چسان فسان

داغ دیدن-شاهد مرگ عزیزی شدن

بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ

خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن

اُزبَک-بی‌ریخت-ژولیده-ازخودراضی
تخته زدن-پنبه زدن
از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن
پشم ریختن-از میان رفتن توانایی و مقام

راست راست-آشکار و علنی-بی پروا

ریختن توی دست و پا-فراوان یودن-همه جا پیدا شدن

زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن

دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ

چُسک-دمپایی-کفش سبک و راحت

خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن

پیگرد-پی گیری-تعقیب

زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن

پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر

از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)

پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی

دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن

اشکال‌تراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی

جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن

از خر شیطان پایین آمدن(از لجاجت دست برداشتن، از تصمیم نادرستی منصرف شدن)

انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن

جز و ولز-نگا. جز و وز

اسرار مگو(حرف‌های ناگفتنی)

دُوال پا-آدم سمج

حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن

اجل معلق-مرگ ناگهانی

رسانه-وسیله ی ارتباطی

پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن

پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن

جاری-زن برادر شوهر

دویدن توی حرف کسی-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن

چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن

پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن
حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن

به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی

از دهان مار بیرون آمدن-هیچ کجی در کسی نبودن-راست بودن

به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن

خبر چین-سخن چین-جاسوس

دو ترکه سوار شدن-دو پشته سوار شدن

با کسی بحث و مجادله کردن

درد دل-غم و اندوه درونی

درد گرفتن دل از اسهال

دار کشیدن-دار زدن

چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد

چِککی-فوری-به سرعت

خبرنگاری-کار خبرنگار

پارو-زن پیر

خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی

آمده-شوخی و لطیفه

اَکه ننه-آدم آب‌زیرکاه

انگشت کردن(انگشت رساندن)

از دولت سر-به لطف کسی-از برکت وجود کسی

پزا-زود پخت شونده

بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن

دل کسی آمدن-دل آمدن

خل و ول-دیوانه-ساده لوح

خانم-زن بدکاره-هرزه

بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد

اَتَر زدن(فال بد زدن)

ارزانی-بخشیدن-دادن

از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بی‌حوصله شدن)

چسو-ترسو-بزدل-آن که بسیار چس دهد
جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی
حقه زدن-فریب دادن

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست-از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد

راپرتچی-گزارش دهنده

پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است

خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن

پوشالی-بی ارزش- بی مصرف

چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن

پیر شَوی-عمرت دراز باد

اختلاط کردن-بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن

تازه کار-کم تجربه-مبتدی-ناشی

خلاص-تمام شد-مُرد

به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن

ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع

دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند

چوق-چوب-تومان

بسیار دلواپس و نگران بودن

از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیش‌بینی سخن راندن

از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))

حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن

برآمده-بزرگ شده-ورم کرده

آواز خر در چمن-آواز ناخوش و گوش‌خراش
 

پیه گرگ مالیدن بر کسی-کسی را از چشم دیگران انداختن

چغل خور-سخن چین

حرف چند پهلو-سخن مبهم و دارای چند معنی

آش شله‌قلمکار-بی‌نظم و قاعده

آش دهن‌سوز-هر چیز مطلوب و پسندیده

ازرق-چشم زاغ

زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند

دهنه سرخود-بی بند و بار

پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی

بپا-مواظب باش-متوجه باش

از بی‌کفنی زنده بودن-بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن

زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند

بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد

ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن

ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار

اجاق‌کور(نازا، بی فرزند)

روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن

دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی

 

زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه

دود-دخانیات-مواد مخدر

تلکه کردن-پول یا چیزی را به زور-چاپلوسی و یا فریب از کسی گرفتن

آیۀ یاس خواندن(هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن)

اتوکشیده(با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب)

رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن

بازوبند-نواری که به نشانه ی معینی بر بازو می بندند

تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن

آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)

چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی

خودسر-گستاخ-سرکش

خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید

دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن

آرتیست‌بازی-انجام کارهای غیرعادی

پاتال-سالخورده-پیر

دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن

اُرد-درخواست-سفارش-دستور

خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است

تق سرما شکستن- تک سرما شکستن

ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری

ریختگی-ریزش

از پاشنه در آوردن-به هر گوشه و کنار سر کشیدن

 

چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد

زیر دُم سُست-زن منحرف

خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی

حیوانی-نگا. حیوانکی
آتش بی‌دود-آفتاب-غضب
 

زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد

دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن

از این رو به آن رو شدن-یکسره دگرگون شدن-به‌کلی تغییر کردن

زبون-حقیر-توسری خور

بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند

خاله خرسه-دوست نادان

جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن

برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن

چشم خوردن-نظر خوردن

برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری

دوش گرفتن-زیر دوش ایستادن و خود را شستن

زیر آبی-زیرآبکی

جلز-نگا. جز

خدا بیامرز-مرحوم-مغفور

این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)

تو خشت افتادن-به دنیا آمدن

از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)

آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)

پیش پیشکی-از پیش

آمد(فرخندگی، خوش‌قدمی)

خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار
ابرو فراخی(خوشدلی، گشاده‌رویی)

پسله-جای پنهان-در نهان

راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟

دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن

دادستانی-دادخواهی-کار دادستان

دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن

افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)

دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن

از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)

پیش بُر-کسی که زود کار را پایان می دهد

حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود

روادید-اجازه ی ورود به یک کشور-ویزا

روغن کاری-روغن زدن به هر نوع دستگاه

آش شله‌قلمکار-بی‌نظم و قاعده

چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها

حلوای تن تنانی-نوعی حلوا

 

خاکشیر نبات به حلق کسی کزدن-لطف و محبت بیش از اندازه به کسی کردن

باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن

آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته

ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن

پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن

آمدن-آغاز به کاری کردن

 

ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن

به گردن گرفتن-متعهد شدن-مسئولیتی را پذیرفتن

حیص و بیص-گیر و دار-مخمصه

چروکیده-چین دار شده-ناصاف

 

خُل-نیمه دیوانه-سفیه

تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن

چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن

جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن

ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند

زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن

آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)

چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن

اجاق‌کور(نازا، بی فرزند)

زیر چیزی زدن-حاشا کردن-انکار کردن

آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر

این و آن را دیدن(برای انجام کاری از همه کمک گرفتن)

بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن

باجی-خواهر-زن ناشناس

اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)

از غورگی مویز شدن(مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن)

پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن

چارلا-چهار لا-چهار تو

اُریب-کجکی-یک بر-یک ور

داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه

برادر زاده-فرزند برادر

خدا نگهدار-خدا حافظ

روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند

از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)

 

بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار

زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی

پیش بینی کردن کار یا شخصی
بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد

آمد کردن-رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته

دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک

 

چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟

جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات

جَلدی-بی درنگ-به چالاکی

 

دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق

درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن

تند نویسی-سریع نویسی

پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری
پاتیل در رفته-پیر و شکسته
حساب ماست بندان یزد-حساب ساختگی
بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار

تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند

بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن

تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند

ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن

استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)

دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده

توالت کردن-آرایش کردن

دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن

از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)

این تن را کفن کردی-این تن بمیرد

رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ

انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن

دسته هاون-استوانه ای فلزی یا چوبی برای کوبیدن چیزها در هاون

دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی

دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه

دنباله رو-پی رو-مقلد

جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن
بساط-جایی در کنار خیابان که دستفروشان کالاهای خود را عرضه می کنند
دق مرگ-دق کش

دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک

روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است

مطلب دیگر :
قالی شویی (شستشوی فرش)
چتری-به شکل نیم دایره-قوسی

زاغول-دارای چشمان آبی رنگ

خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن

بد قماش-بد جنس-خبیث

تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند

خدا گرفتن-به عذاب خدا گرفتار شدن-بدبخت شدن

چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند

زبان چرب و نرم داشتن-گفتار خوشایند و فریبنده داشتن
 

خط زدن-با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن

هرمار-ز درد بی درمان-کوفت

آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ

خرده فروش-فروشنده ی اجناس در اندازه های کم

باجه-جای بلیت فروشی

آشغالی(سپور)

حالی کردن-فهماندن

بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو

چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند

دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن

به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن

ترک نشاندن-پشت سر نشاندن کسی

به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن

تخم سگ-نوعی دشنام است مانند پدر سگ

چوب بندی-داربست

چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل

 
از سفیدی ماست تا سیاهی زغال(همه و همه چیز)

بر افتادن-از کار بر کنار شدن-بی اعتبار شدن

خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا

اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)

از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج

خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود

رستم صولت-رستم در حمام

درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن

خاک تو سری-مصیبت زدگی-گرفتاری-بدبختی

ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم

جزغاله-سوخته-زغال شده

خط انداختن-خراش به جا گذاشتن

زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد

خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری

خودخوری-حالت خودخور

آویزان کسی شدن(طفیلی کسی شدن)

تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی

تو خشت افتادن-به دنیا آمدن

بیا بیا- برو برو

تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب

به دردسر انداختن کسی-کسی را به وضع دشواری دچار کردن
آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن

چشم ِ غربال-سوراخ های غربال

خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند

اتصالی کردن-در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن

بند تنبانی-سست و رکیک-مزخرف و بی ارزش
خدا حافظ-به درود-در پناه خدا-خدا نگهدار

خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله

 

دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها

خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن

راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن

چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ

حق البوق-رشوه

آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)

دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن

راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن

دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی

زیر انداز-پارچه ای که زیر پای کسی یا زیر چیزی گسترانند
راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن
چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن
زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد

چَرچَر-اسباب عیش و عشرت

زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن

دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن

زیر پای کسی را جارو کردن-سبب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

رقصیدن به ساز کسی-تابع سلیقه و خواست کسی بودن-از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن

دستمال به دست-چاپلوس-متملق

دستی-به عمد-از روی تعمد

چگور پگوری-خوشگل-جذاب

آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب

 

رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار

آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو

پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد

خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل

تر و فرز-چست و چابک
جانماز آب کشیدن-تظاهر به پرهیزکاری کردن-خود را بی گناه وانمودن

پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن

چرب زبان-خوش سخن-چاپلوس
چوروک-چین و شکن

رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن

دور برداشتن-گرم شدن-مبالغه کردن-کش دادن-عصبانی شدن

درز گرفته-کوتاه کرده

زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن

زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن
خوش قواره-خوش اندازه-متناسب
خال-نقطه ی سیاه-لکه

بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن

دوم از آن-در ثانی-دوم آن که

تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل

حساب کار را داشتن-متوجه موضوع بودن-جوانب کار را در نظر داشتن

از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)

پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی

آش دهن‌سوز(هر چیز مطلوب و پسندیده)

چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن

درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد
دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن

از پشت کوه آمدن(بی‌خبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)

تلکه بند شدن- تلکه کردن

راه گم کردن-نه از روی میل و اراده بلکه اتفاقی به جایی آمدن

روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند

دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند

چیز-آلت تناسلی

زیر و رو کردن-همه جا را به دنبال چیزی گشتن-به هم ریختن

حرف بی ربط-سخن نامربوط

دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق

خر کسی را نعل کردن-رشوه دادن-سبیل کسی را چرب کردن-راضی کردن

پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی

زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن

خودآموز-بدون آموزگار

دست نماز-وضو

اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن

تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی
دو به دو-دو تا دو تا

جای سفت-وضعیت سخت

پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن

آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن

چاییده-سرما خورده-زکام گرفته

زنانه-ویژه ی زنان

به دردسر انداختن کسی-کسی را به وضع دشواری دچار کردن

روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن

آفتاب‌رو-جایی که آفتاب بر آن بتابد

خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن

خمیره-سرشت-ذات

دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی

باهاس-باید-بایست

آتشِ تر-شراب-لب معشوق

آفتاب به آفتاب(هر روز)

رسوایی بالا آوردن-کاری مایه ی رسوایی و شرمساری کردن

پِشک-نرمی و پرده های بینی

دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است

خراب شدن-از کار افتادن-منحرف

خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن

آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن

آجرپاره-جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره

پینه کردن- پینه بستن

آتشی(تندخو، زودخشم)

پرونده سازی-گردآوری سندهای دروغین برای متهم کردن کسی

پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن

چانه لغ-نگا. چانه شل

ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع

دست و رو شسته-بی شرم-وقیح

جمع و جور-منظم و مرتب

زرتی-بی مقدمه-ناگهان -بدون مطالعه و تعمق

درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن

پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع

خرفت-نادان-ابله-کند ذهن

دزدیده-دزدکی

پیش ِ پا-جلوی رو

از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن

چغاله بادامی-چغاله بادام فروش

روکاری-کار روی بنا یا چیزی

جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن

آفتاب را به‌گز پیمودن(کوشش بی‌هوده کردن)

دخالت کردن-در آمدن در کاری

خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن

به لج انداختن-به لجاجت انداختن

دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد
 

خیط شدن-نگا. خیت شدن

از سیر تا پیاز-همه چیز-با همه‌ی جزئیات

خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود

افتادن دست(از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن)

 

به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی

افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)

به ریش کسی خندیدن-کسی را مسخره کردن

جفتک زن-لگد زن

چرمی-از جنس چرم

تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن

درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن

خیط کردن-نگا. خیت کردن

فرسوده و خراب شدن

خواب از سر کسی پریدن-نگا. پریدن خواب از سر کسی

خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی

آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)

دق کردن-از غصه مردن

باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی

جُستن-چیز گمشده را یافتن

پیش کردن در-بستن در

چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه

دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری
خوار و ذلیل-نگا. خوار و خفیف
 

چوق-چوب-تومان

بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن
چشم کسی را خون گرفتن-سخت خشمگین شدن

بلا به دور-بلاها دور باد

آفتاب گز کردن-ولگردی کردن

چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن

زبان پس قفا-نوعی گل است

چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی

آبِ خشک(آب بسته)

خرکار-پرکار

ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه

بی قواره-بد شکل
پف کرده-بادکرده-ورم کرده

چاره-درمان

خایه دار-با جرات-شجاع

 
دُوال بازی کردن-حقه بازی کزدن-فریب به کار بردن
پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن
دست کسی افتادن-گیر کسی افتادن

جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی

از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)

اَنَک کردن-تحقیر کردن-خجالت دادن

تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح

 
 

از شیر گرفتن-به دوره‌ی نوزادی پایان دادن

دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن

خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن

حالی کردن-فهماندن
به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن

از چیزی گلی چیدن-از چیزی بهره بردن

پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک

چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن

 

خوش نشین-کسی که هر جا خواست اقامت می کند-ساکنان غیر زارع ده

بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن

 

جمع و جور-منظم و مرتب

روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد

در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن
دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن
اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن
پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض
آفتاب چریدن-بی‌کار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن

باردار-آبستن-حامله

خاکشیر نبات-دوستی و رابطه ی نزدیک-سوابق آشنایی

جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن

بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود

خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس

آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)

آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)

الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)

اشک تلخ-شراب-اشک عاشق

 

حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت

پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن

اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)

پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن

دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او

جلز و ولز-سوز و گداز

اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان

جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر

پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن

تسویه حساب-تلافی-پاک کردن دل خوری

پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن

دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان

جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن

زور آوردن-زیر فشار گذاشتن-در تنگنا قرار دادن

جامه شور-رختشوی

 

تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید

زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن

آرواره‌ی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن

بوسیدن و به تاقچه گذاشتن-ترک گفتن-کنار گذاشتن

حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون
آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن

زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن

اُتُل(شکم، اتوموبیل)

دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن

از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن

چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا

از زبان افتادن(لال شدن)

با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن- از بام خواندن و از در راندن

از نافِ جایی آمدن(کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن)

دست باف-بافته با دست

زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن

 

از دهان گنده‌تر حرف زدن-گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست

دست به گریبان شدن-با هم به جدال پرداختن-گلاویز شدن

از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم

کسی را اذیت و آزار کردن

به باد دادن- باد دادن

بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد

در عالم هپروت سیر کردن-دارای خیالات واهی بودن-کاملن بی خبر بودن

جزغاله-سوخته-زغال شده

به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

 

روی دست کسی بلند شدن-کاری را به تر از کسی انجام دادن

بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب

دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت

بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو

دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن

چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند

خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن

خان خانی-پر هرج و مرج-ملوک الطوایفی

با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است

چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن

توجیهی-برنامه های توضیحی

زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت

رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند

از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن

دستِ چپ-سمت چپ

حظ کردن-لذت بردن

بار و بنه-وسایل سفر

ته نشین-رسوب کرده

 

آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرف‌ها؟!

زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن

دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن

ازخداخواسته(آرزومند، مشتاق)

چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا

ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است

چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن

افتادن توی پوست کسی(کسی را وسوسه کرد)

خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب

دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود

آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)

از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن

خاله شلخته-زن شلخته و بی احتیاط

زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن

اوراق شدن(از هم پاشیدن، از کار افتادن)

چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن

دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن

پاتختی-چارپایه ی کوچک کنار تختخواب-روز بعد از عروسی

خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن

خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی

آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن
افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)
پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن

بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی

 

خانه خمیر-نگا. خانه خراب

چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن

پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن

جفتک زن-لگد زن

چشم باباقوری-نابینا-کور

خیار چنبر-نوعی خیار

پارتی بازی-حزب بازی-انجام کار از طریق سفارش و توصیه

از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)

پَک و پوزه-ریخت و قیافه-شکل ظاهر

پزا-زود پخت شونده

زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن

تگری-بسیار خنگ-یخچالی

حرف انداختن-در سخن کسی دویدن

بازداشتن-منع کردن-مانع شدن

باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن

خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی

دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن

خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن

جُستن-چیز گمشده را یافتن

دزدی گرگی-دله دزدی

پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر

آجر شدن نان(از بین رفتن درآمد)

خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است

خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام

بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن

بد تا کردن-بد رفتار کردن-بد معامله کردن

خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن

آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد)